دلنشین ترین سروده ها و التفات ها
از قلم اوکتای اصلان راه سوم
دلتنگ بود علی جان. در اضطراب بود علی جان. در تلاطم فکر ها غرق بود علی جان!
عاشق که دل تنگ بود، دلتنگی یعنی چه؟
فاصله ی که با هیچ کوشش پر نمی شه.
عکس های سعادت که نمایان است و اما حقیقت نمی شه.
چشمان که پر اشک است دیده نمی شه.
قلب که اسیر است درک نمی شه.
صدای که بلند است شنیده نمی شه.
حق که داد خداست داده نمی شه.
علی جان دل تنگ بود او در اضطراب بود، فقط خاطر یار خود.
کسی را که دوستش داری قلبت را اسیر ساختی، قلبت در قلبش پیوند خورده باشد، او که فریاد دارد ای قلب من را ربودی بگذار در آغوش ات باشم چقدر سخته که قلب ها پیوند خورده اما دور باشی.
اگر عشــق پل شــود بین قلــب های عاشق
چه سخت است دور باشی از دیدارمعشوق
چقدر سخته که از جانت بیشتر دوست داشته باشی و مثل آب در عشق خاک اسیر باشی.
تو آب شده منتظر طراوت دادن خاکی باشی تا گل ها از عشق آب و خاک شکفتن خود را نمایان کنند تا پنجره ی زیبایی را بیرون باز نمایند و خودنمایی کنند و اما نتوانی بارانی شوی تا در قلب خاک بریزی.
چقدر سخت است چه قدر...
او محــــــبت خاک که باران قـطره قـطره
عشق هدف شان که یک اختر و یک پاره
تو در چشمان کسی غرق باشی و دنیا را از بین آن چشمان دیدن کنی چقدر سخته که اشک او چشمان را از نزدیک پاک کرده نتوانی؟
هر زمان مرهم به همدیگر خود را دانسته باشید و اما دیگران زخم قلب را به شما روا داشته باشند، چقدر سخته که زخم قلب یار را نتوانی مرهم کنی؟
هر چه فشار باشد هر نیرنگی باشد و در هر فشار بیشتر دلداده شوی و اما نتوانی او دل یکه به او گل داده هستی نزدش باشی. چقدر سخته که او منتظرت باشه تو نتوانی نزد او برسی چقدر سخت است... چقدر سخت است...؟
دل داده گی مسلک نیست باشد بدوش دوشدار
اگر کـــه بتابد ارشــــد مـــیشه شـــــانـس دار
در هر نوشته ات اسمش باشد. در روح ات روحش پنهان باشد. چشمانت فقط او را ببیند و اما به اندازه فلک چشم نزدیک باشد ولی به اندازه قطب ها، او یار را از تو دور نگه کنند ای وای ظلم نیست!؟
دلت بخواهد تصویرش را در هر دیوار خانه رسم کنی، هر رسمش صنمی شود هر زمان که چشمت می افتد سر به سجده شوی و فریاد کنی ای تو خالق عشقم هستی! و اما همه آرزویت فقط در دلت بوده باشد و حتی جسارت گفتن را نداشته باشی.
ای وای ظلم نیست!؟
مگو لعنت به بتها چه تقصیر بتها دارند؟
معجزه ی عشـــــق که بت ها بها دارند
هر زمان قلبت بهانه بگیرد تا دیدار یارت را داروی بگویی که نجات دهنده ی دل تنگی هایت باشد و اما قلبت ظالم شود، دل را به تنگی بیارد ولی تو به دیدار یار نزدیک شده نتوانی ای وای ظلم نیست!؟
هیچگاه مست نشی و لیکن به اسم یار غرق مستی شوی که هر کی دیوانه بگوید و تنها اسم او تو را دیوانه ساخته باشد و او یار منتظر تو باشد مگر بال شکسته شده باشی که پرواز کرده نتوانی ای وای ظلم نیست!؟
قـیس که مجنون شده بود از تاثیر عشق بود
معجزه ی عشق که دیوانه هم با سعود