مقاله های جدید فیسبوکی ام
معلمات مختصر!
از مقاله های فیسبوکی ام جمع آوری کردم. از زمانیکه خلق های ازبک ترکمن ما در شمال کشور، از سیاست های نادرست جنبش مارشال دوستم روی گشتانده به طالبان روی آوردند، از او زمان نوشته هایم را برای فهماندن این مصیبت برای جامعه در قلم گرفتم و در اکثر مقاله ها با تحلیل اوضاع روز، پیشبینی ها ام را نوشتم. خوشبختانه هیچ یک پیشبینی ام را زمان رد نکرد.
سیاست نادرست جنبش مارشال دوستم، با پرچمی ها و خلقی های چهره مشهور ازبکها شکل می گیرفت. چونکه در جامعه ما ازبکها و ترکمنها وزن قلم این دو گروه مارکسیست قوی بود. خلق های ازبک ترکمن که از سیاست های جنبش مارشال دوستم روی گشتانده با رهبری مولوی عبدالسلام (از ازبکهای جوزجان) به طالبان نزدیک می شدند، من او اوضاع را از نزدیک بررسی نموده به چشمان باتوردوستم دیده گفتم و برعلاوه به باتورخان، با اکثر چهره های خلقی و پرچمی که با تاثیر قلم در جامعه نقش بازی داشتند شخصاً تماس گرفته گفتم تا تغییر فکر کنند و لیکن تا زمانیکه خلق های ازبک نشین (فاریاب، سرپل، جوزجان، تخار...) خود طالبان را راه داده، مشت را بر فرق اینها نکوبیدن، عقل شان کار نکرد که گپ های من را جدی نگرفتند. زمانیکه شمال را به پشتونها باختند، به مثل مرغ سر بیریده، در تپیدن شدند لیکن کار از کار گذشته بود، با حمقی شان گوشه گیر شدند. مقاله ها شما را از امروز تا او زمان می برند.
***
شما چه کردید آقای پوتین، خدمتی که به ایالات متحده انجام دادید، وطنپرستترین لیدر امریکا موفق شده نمیتوانست آیا جاسوس امریکا در قصر کریملین هستید؟
*
محترم آقای پوتین، کشور فنلاند و سیویدن که به عضویت ناتو سر زدند، او شیرخان بودن شما که خلق اوکراین را ویران ساخته، بین اسلاوها دشمنی تاریخی را شروع کرد، در مقابل فنلاند و سیویدن در عوض «شیر» بودن، شیرخانی شما را به کبوتر صلح تبدیل کرد.
شما در مقابل هم نژاد خودتان، بمانند یک عده ازبکها و تاجیک های خود فروخته و حمق افغانستان که، با چهره ازبک پرستی و تاجیک پرستی، بزرگترین خیانت ملی را برای خلق ما ازبکها و تاجیکها انجام دادند، لکه ی سیاه را در روی خود زدید.
چونکه بین خلق های اسلاو دشمنی را انداختید.
چونکه آبرو و عزت تکنولوژی جنگی روسیه را ریخته، در جنگ اوکراین ناکام شدید.
با این ناکامی، برای امریکایکه از داخل به قطبها جدا شده بود و دهها پرابلم داخلی پیدا کرده بود و در دنیا انرژی خود را باخته بود از سر انرژی دادید، مبارک می گویم به این عقل عجوبه شما که، بمانند او عده خود فروخته حمق ازبکها و تاجیکهای روی سیاه، روی سیاه در تاریخ اسلاوها، شما شدید.
از او عده خودفروخته و حمق ازبکها و تاجیکها یاد کردم، گپ بین ما و شما باشد، در بین ازبکهای تحصیل کرده، او عده حمقها را داریم، در چهره ازبک پرستی، استالین پرست هستند.
بلی آن، همان استالین را قهرمان میدانند، در 1944 میلادی صدها هزار خلق تورک تاتار را از کریم کشیده در سایبریا و دیگر نقاط شوروی با جبر کوچ داد و در عوض او تورکها، روسها را جاگزین کریم کرد.
امروز از خیانت استالین در مقابل ما تورکها، شما روسها دعوای حاکمیت در کریم را دارید.
دهها هزار این تورکها در هوای سرد سایبریا کشته شدند و در تاریخ، نام استالین یک نام نسل کش معرفی شد لیکن این بی منطقها از او تاریخ بی خبر هستند یا خودفروخته هستند.
بلی آن، همان استالین را قهرمان برای شرف و وجدان شان گرفتند، صدها هزار تورک قفقاز را از جایگاه اصلی شان بیرون رانده، آواره و دربدر ساخته بود.
اگر چه بود گناه او تورکها گفته پرسان کنیم، آنها بمانند این خودفروخته ها، خودفروخته نبودند و از تاریخ و شرف شان باخبر بودند.
محترم آقای پوتین، هر تانک، جنگنده، دستگاه راکت روسیه که با دست همنژاد اوکراینی تان منفجر می شود، قلب و جگر این ازبکهای خودفروخته می سوزد.
چونکه چه اندازه در بین خلق های اوکراین و روسیه آتش دشمنی شعله ور شود، روسیه ی کبیر بازوهای خود را خود قطع می کند و به دوستی خلق های تورک محتاج می شود.
این خودفروخته ها این پیروزی تاریخی تورکهای خود را حس کرده نمیتوانند چونکه عقل شان منجمد شده می باشد.
آقای پوتین باور کنید این حمق های خودفروخته، در شکست و بی آبرو شدن شما، نسبت به شما، خفه تر می شوند چونکه در خون و رگ اینها حس خودفروخته گی وجود دارد.
اینها، آسیامیانه را و دیگر جغرافیه های تورک نشین را قلباً و روحاً به شما روسها تسلیم داده، در ساز ازبک پرستی رقصیده، در خودفروشی شان خوش می شوند چونکه در شرف اینها، حس خود فروخته گی وجود دارد.
آقای پوتین، شما که با خطا استراتیژی، روسیه را در مشکلترین شرایط بد قرار دادید و با این شرایط اگر برای حاکمیت در سر «کریم» اصرار بورزید، با ادامه جنگ احتمالاً روسیه را به جمهوریتها تقسیم و تجزیه می سازید، اگر از «کریم» صرفنظر کنید رسوا و رذیل تاریخ شده بازهم سبب انارشی در روسیه و حتی سبب پارچه شدن می شوید، به نظرم بهترین راه ی آبرو برای شما «انتحار» است!
بلی آن، خودکشی بهترین آبرو برای شماست و لیکن برای او عده ازبکها و تاجیکهای حمق که، طالبان را ساخت پاکستان گفته، امریکا با هواپیماها و چرخ بالها طالبان را و داعش را در شمال انتقال میدهد گفته به خلق ما دروغ گفتند، از اخلاق خلق ما هوس مجادله را گرفتند.
حس دفاع کردن را گرفتند.
چونکه با این تبلیغات، «سبب» مجادله را از روح و روان خلق ما گرفتند.
اگر در یک خلق «سبب» وجود نداشته باشد او خلق خاطر آینده خود مجادله کرده میتواند؟
اینها برای خلق ما تبلیغ کردند: «اگر غنی با رژیم یکه ناتو آورده است در سر اقتدار باشد، امریکا و ناتو در خدمت شماست و اگر رژیم و غنی از اقتدار دور شود و طالبان در اقتدار بیایند، بازهم امریکا و ناتو در خدمت شماست چونکه همین امریکا و ناتو با هواپیماها و چرخ بالها در بین خودتان طالبان و داعش را انتقال می دهند پس چرا با طالبان بجنگید تسلیم شوید که در هر حال، امریکا و ناتو با شماست.»
این منطق را در ذهنیت خلق ما دادند این خاینها!
با این تبلیغات، این خائنها، در روح و روان کارمل خدمت کرده، خلق های ما را در اسارت دیرین دولت پشتونها سپردند!
شما آقای پوتین و شما خلق های باشرف ازبک تاجیک، از بین سیاسیون پشتون این خیانت و بی منطقی را دیده نمیتوانید چونکه آنها خود را پشتون میدانند.
امروزکه حقیقت در سر آب برآمد، این لعنتی های تاریخ زده، جسارت خودکشی را ندارند که حداقل از خود، انسان بودن را نشان بدهند.
شما آقای پوتین یا با نام مریضی خودکشی کنید یا با کدام نام دیگر، اگر خود کشی نکنید بمانند خائن های ازبک و تاجیک افغانستان روی سیاه می شوید.
محترم آقای پوتین، گپ بین خود ما باشد، در افغانستان از سیاسیون پشتون افغانستان کسی را پیدا کرده نمیتوانید که طالبان را مزور پاکستان بگوید.
از سیاسیون پشتون کسی وجود ندارد که سرنوشت افغانستان را بدست قصر سپید و کریملین دانسته، در بین پشتونها، روح و روان پشتونها را به قصر سپید و قصر کریملین فروخته، تبلیغ کند.
پیدا کرده نمیتوانید چونکه آنها حمق نیستند!
آنها در بین پشتونها تبلیغ دارند می گویند: «امریکا با ناتویش شکست خورد، اگر باردیگر بیایند بار دیگر شکست میدهیم.»
با این حس خودباوری، حس مجادله را به روح و روان پشتونها داده، پشتونها را به ملی شدن تربیه می سازند.
اگر حس خودفروشی را بخواهید از خلق های افغانستان ببینید، در بین خودفروخته مارکسیست تاجیک و ازبک ما بیاید، همین حالا در بین خلق های ازبک و تاجیک تبلیغ دارند، «چند ملایکه از نام طالبان اند کدام نقش ندارند چونکه سرنوشت افغانستان در دست قصر سپید و کریملین است.»
اینها با این تبلیغات، حس مجادله را از خلق های ازبک و تاجیک دور می سازند و بمانند خودشان در تلاش اند جامعه ازبک تاجیک به خودفروشی تربیه شود لعنت به اینها!
این حمق های شرف فروخته که از خلق های ازبک و تاجیک کلتور مجادله را می گیرند، دیرین دولت پشتونها، چند ملا مدرسه را استفاده نموده در سیاست افغانستان، سیاست را به نفع پشتونها شکل میدهند و حس خودباوری را به پشتونها میدهند.
این حمقها و خودفروخته های ازبک و تاجیک که با عقل منجمد نیم عصر قبل در جامعه تبلیغ دارند، دیرین دولت پشتونها با استفاده از چند ملا مدرسه یی، ذهنیت افغانستان را از یک طرف برای یک رژیم یکه سبب ترقی می شود آماده می سازد و از جانب دیگر تا اخرین نقطه حس مجادله گری خلق های غیر پشتون را به نفع ملی خودشان تربیه می سازد.
(نوت: عملکردهای طالبان ذهنیت ضد را به نفع برنامه دیرین دولت تربیه می سازد چونکه با عملکرد طالبان، ذهنیت مردم افغانستان در ضد رادیکالیسم قوی مشود)
بلی یک دوره سیاه حاکم افغانستان است لیکن اگر که از منطق سیاست درنظر بگیریم، پلان های دیرین دولت پشتونها با آب تاب آن روبه عملی شدن است بنااً سرنوشت هر خلق هر کشور، نه بدست قصرهای جهان است و نه در دست لیدران نامی جهان، تنها و تنها در دست ذهنیت خلق همان کشور است اگر عقل حمق و خودفروخته او عده خائن های ازبک و تاجیک درک کرده بتواند.
اوکتای اصلان راه سوم
***
2
چرا طالبان ناکام می شوند، در این باره تاریخ برای ما چه درس داده است و چرا دیرین دولت پیروز می شود؟
*
برای درست راه رفتن یک ملت، معلومات تاریخی شرط است؛ چونکه تجربه از تاریخ، سبب پیروزی او ملت می شود.
عقیده دارم قوی ترین قوت در دنیا دانش دانش دانش است لیکن دانش زمانی در یک جامعه حاکم می شود خلق او جامعه از اسارت عقل نجات یافته باشد و عقل را رهبری کرده بتواند.
اگر عقل رهبری شود، او زمان هرگپ را تحقیق نموده دور از تاثیر ایدئولوژیها حرکت می کند.
هر پیام امارت اسلامی را و هر عملکرد این اداره را از نزدیک تعقیب نموده با پیام های دوره خلقیها و پرچمی های کمونست و با عملکردهای او زمان مقایسه نموده، آینده خلق و کشور را زیر تحقیق می گیریم و نتیجه یکه بدست ام میاید شکست تاریخی را در تقدیر امارت اسلامی می بینیم.
این گپ من، تخریب و یا بدگویی نیست، همان گونه که تا امروز مقاله های خود را با اخلاق بی طرفی نوشتم، در قسمت طالبان نیز بی طرفی را اساس گرفتم.
نتیجه که نشان میدهد، خلقیها و پرچمی های کمونست با ادعای وطنپرستی و ترقی در سر اقتدار آمدند لیکن بی درنظرداشت رسم رواج خلق افغانستان، بی درنظرداشت شرط های اقتصادی خلق افغانستان، بی درنظرداشت تعامل های دنیا، دور از تجربه در کار دولتداری، با احساسات دو آتشه به مثل طالبان امروز حرکت کردند و رسوا شده شکست خوردند.
طالبان اگر از تاریخ افغانستان درس گرفته رفتار نکنند، به مانند کمونستها رسوا شده شکست می خورند.
شاهد بودم خلقیها و پرچمی های کمونست بمانند طالبان برای آوردن یک سیستم خوب دولتداری با نیت نیک عمل داشتند و کوچکترین ریا را در کارهای شان نداشتند لیکن آنچه که سبب شکست آنها شد و سبب ویرانی افغانستان شد، اسیر بودن آنها به ایدئولوژی شان بود بنااً در جایگاه تفکر و تحقیق، یک سلسله خام خیالها بود آنها را اسیر گرفته بود.
انسان تابع این کره خاکی ست که این دنیا از خود قاعده قانون دارد بنااً یا دانسته رفتار کرد یا رسوا رذیل شده رفت.
آنها بمانند طالبان در اسارت عقل خودشان بودند بنااً عقل شان را دیگران رهبری داشتند.
مصیبت ترین زندان، عقل انسان است اگر رهبری نشود انسان را برای دست دیگران اسیر می گیرد؛ کمونست های افغانستان را در دست سیاسیون مسکو اسیر گرفته بود، طالبان را در دست مدرسه های پشتونستان، خود عقل طالبان اسیر گرفته است، نه مستقل هستند و نه تابع به دین اسلام هستند.
آنها بمانند طالبان هیچگاه این باریکی را درک کرده نتوانستند و به همین سبب عقل را رهبری کرده نتوانستند.
از دست کمونستها مصیبت بزرگ که نصیب جامعه شد، در عوض تفکر و تحقق ناسنجیده گپ زدن و ناسنجیده عمل کردن یک کلتور شد، در نتیجه در سال های اخیر ذهنیت جامعه را به دست طالبان سپردند و در تاریخ در سر نام شان لکه سیاه را زدند.
باید درک کنیم، بزرگترین مصیبت به انسان، اسیر شدن به عقل خود است، او زمان عقل او هر عملکرد او را برای او درست جلوه میدهد و او را از کلتور تحقیق دور نموده، در یک زندان کوچک در اسارت می گیرد.
انسان با عقل، کسی است در عوض اسیر بودن به عقل، عقل را رهبری کرده بتواند؛ استعدادیکه خلقیها و پرچمیها نداشتند، امروز در طالبان دیده نمی شود.
خلقیها و پرچمی های کمونست که به اسارت ایدئولوژی و عقل بودند، چشمان شان به دیدن حقیقت های افغانستان نابینا شده بود و در نتیجه خلق افغانستان در زیر فشار جهنم دولت آنها نتنها بسیار فقیر شده بودند، برای زنده ماندن جزء ترک وطن و مهاجر شدن به خارج چاره دیگر را نداشتند.
بدبختانه طالبان، چهره ی دیگر خلقیها و پرچمی ها را تمثیل نموده، سبب گریز خلق از دولت می شوند.
اشتباه های کمونست های خلقی و پرچمی سبب گریز خلق از دولت و وطن شده بود، اشتباه های طالبان سبب فاجعه و سبب رسوا شدن طالبان در تاریخ خواهد شد.
امروز طالبان مثلیکه یک روی دیگر کمونستها باشند، بمانند عملکرد دیروز آنها، اینبار طالبان از نام اسلام او اشتباه ها را انجام میدهند؛ مثلیکه تاریخ تکرر کرده باشد.
طالبان بمانند کمونست های خلقی و پرچمی، حقیقت های افغانستان را و حقیقت های دنیای امروز را در چوکات ایدئولوژی شان و در اسارت عقل شان تعریف نموده رفتار می کنند؛
این نادانی سبب بدبختی خودشان در تاریخ خواهد شد!
در عقیده این گروه، اگر دنیا امروز با اینها تعامل ننموده به رسمیت نشناسد، فردا می شناسد و لیکن یکبار از اسارت ایدئولوژی و از اسارت عقل بیرون شده، از دنیا دنیا را مطالعه کرده نمیتوانند و حقیقت های افغانستان را از تاریخ افغانستان مطالعه کرده نمیتوانند و از همه مهم، عقل را رهبری کرده نمیتوانند.
در شرایط یکه در شهر هرات سر مایکن های پلاستیکی را از نام اسلام ببرند و دختران را از مکتب رفتن محروم کنند و در اداره های دولتی ریش ماندن را یک کلتور دینداری و دولتداری هدایت دهند و بمانند این عملها دهها عمل یکه در نظر دنیا وحشت نمایان می شود انجام دهند، حتی کدام کشور اسلامی جسارت نموده اینها را به رسمیت شناخته میتواند؟
در لغات نامه کمونست های خلقی و پرچمی کلتور مطالعه و تحقیق وجود نداشت و همین حالا هم وجود ندارد چیزیکه از آدرس حزب شان یک معلومات را می شنیدند بدون بررسی قبول می کردند چه بدبختی بزرگ که اینبار این اسلوب دولتداری با طالبان در صحنه سیاست افغانستان گذاشته شد.
*
هموطنان عزیز!
خداوند به هر خلق عقل داده است تا رهبری نموده از آن کار بگیرد خداوند به خلقیها و پرچمی های کمونست و برای خلق با شرف افغانستان هم عقل داده است آیا یکبار دروغ های سال های گذشته را که از قلم و زبان این کمونستها شنیده و فریب خورده سبب پیروزی طالبان شدیم، در تفکر گرفته درس کشیده میتوانیم؟
اینها که در چهارده سال اقتدارشان افغانستان را برای صد سال عقب راندند، آیا در شرف و حیثیت اینها ذره انسانیت نبود، فایده ضرر گپ های شان را، فایده ضرر عقیده شان را محاسبه نموده به جامعه میدادند؟
نامی ترین شاعر اینها، نامی ترین استاد اینها، نامی ترین سیاستمدار اینها تا که توانست در هر باره دروغ گفت!
آیا طالبان از اینها درس تاریخ را گرفته میتوانند؟
آیا شما جوانان، ما و شما خلق باشرف از این مصیبت درس کشیده، آینده را با خون سردی تحلیل نموده درس کشیده میتوانیم تا بار دیگر فریب نخوریم؟
اوکتای اصلان راه سوم
***
3
ناکامی عمراخان نیازی در سیاست خارجی اش در ارتباط تحولات افغانستان، سبب برطرفی او از صدارت پاکستان شد، از این بعد مناسبات افغانستان و پاکستان در چه راه خواهد رفت؟
*
در افغانستان در چهار دهه، در هر مسئله برای ملت دروغ گفته شد؛ در ارتباط تنظیم طالبان نیز دروغ گفته شد و این تنظیم را دست نشانده دولت پاکستان گفته، تا امروز خلق افغانستان فریب داده شد.
سیاست دروغ با اقتدار کمونست های خلقی و پرچمی شروع شد و بمانند ابر سیاه فضا کشور را در بهر خود گرفت. خلقی ها و پرچمی ها که اسیر این سیاست بودند، نوبت قدرت که به مجاهدین رسید و بعد از اشغال ناتوـ امریکا که نوبت قدرت به دوره جدید با ائتلاف مجاهدها و غربی پرستها رسید، سیاست دروغ جامعه افغانستان را همه گیر ساخت.
بخصوص سیاسیون و روشنفکران خلق های ازبک و تاجیک بیشتر از دیگران اسیر این مصیبت شده، به خلقهای شان خیانت کردند.
اینها در مقابل خلقهای شان بمانند ربووت بی مغز و بی تفکر رفتار کردند چونکه ضرر این سیاست را محاسبه کرده نتوانستند.
به گونه مثال از دروغ اینها:
1 ـ طالبان و داعش را اجیرهای استخبارات امریکا گفتند (زمان، دروغ کشید)
2 ـ طالبان را اجیرهای پاکستان و پاکستان و طالبان را خدمتگارهای امریکا گفتند (زمان، دروغ کشید)
3 ـ پاکستان، امریکا و غنی با هلیکوپترها طالبان و داعش را از طرف شب به شمال انتقال دادند (دروغ بود و دروغ برآمد)
4 ـ غنی را قوم پرست و فاشیست گفتند، در حالیکه غنی قدرت تغییر تبدیل یک مدیر مکتب را در شمال نداشت (دروغ بود لعنتی ها دروغ گفتند)
5 ـ ازبکها را اوزبیکها گفته در تاریخ ما ازبکها یک «گ» بزرگ را خوردند و برای جوانان، هویت سیاسی را از سر حس برتری گری دور از منطق دادند و جوانان ما را حمق ساختند (دروغ بود چونکه لعنتی ها دروغ گفتند)
6 ـ حضرت نوایی، بابر، امیرتیمور را از هویت سیاسی اوزبیک تبلیغ نموده، تاریخ حقیقی ما ازبکها را پنهان ساختند و از سر زبان حضرت نوایی برای زبان ما ازبکها خیانت کردند و بدبزرگ کردند (لعنتی ها دروغ گفتند)
(نوت: از دست این بدکرده گیها و از دست این خائنها امروز در جامعه ما ازبکها حتی یک املا استندرد ازبکی وجود ندارد)
(حضرت نوایی، بابر و تیمور از منطق اتنیکی یعنی خونی یعنی قومی با ما ازبکها ارتباط دارند نه با منطق هویت سیاسی)
(زبان نوایی و زبان ازبکی از یک شاخه زبان های تورکی هستند لیکن زبان ازبکی حتی ادامه زبان نوایی نیست چونکه زبان ازبکی از لهجه های مختلف شکل گرفته است؛ اگر رد منطق من را دارند در مقابلم ظاهر شوند)
(اکثر نوایی پرستهای افغانستان با منطق سیاسی به نوایی دیدن دارند و اینها دانش آن را ندارند حتی شعرهای نوایی را با زبان ازبکی به جامعه تقدیم کنند)
به همین گونه دروع اینها را در رخ بی آبروی این خائنها بکشم، دهها دروغ را پیشکش جامعه کرده میتوانم حتی این بی منطقها از یک دروغ شان دفاع کرده نمیتوانند.
در سال های گذشته در کتاب «مادر» (کتاب مادر در سیایت انترنیتم در خدمت است) و در مقاله ها، انگیزه یکه تنظیم طالبان را به وجود آورد و این تنظیم چگونه شکل گرفت را نوشتم، خوشبختانه، حقیقت هر نوشته من را امروز زمان ثابت کرده است.
(نوت: منطق مقاله های او نویسنده های که صدها لایک می گرفت، زمان رد کرد، حالا سوال این است اینها با اینقدر مشت زمان خوردن، نویسنده گی را ادامه خواهند داد؟)
آمدیم در سر اصل گپ امروز، عمران خان نیازی که از پشتونهای پاکستان است؛
در شروع شکل گرفتن تنظیم طالبان در مقابل سیاست پنجابی های اسلام آباد، نقش خوب را بازی کرد؛
قدرتدارهای نظامی پنجابی ها برای استفاده نقش او در مقابل تنظیم طالبان، او را فرصت دادند و به صدارت رساندند و لیکن در داخل افغانستان سیاست به ضرر اسلام آباد رفت؛
عمران خان با همه تلاش خود نتوانست در نفع اسلام آباد، حکومت همه شمول را بالای طالبان بقبولاند، با رفتن عمران خان، مناسبات اسلام آباد و کابل چگونه شکل خواهد گرفت؟
دوستان عزیز!
من در کتاب مادر و در مقاله ها نوشتم: اگر طالبان را پاکستان به وجود آورده باشد، باید الفبا سیاست از سر نوشته شود.
من نوشتم: دشمنی بین طالبان و قدرتدارهای پنجابی بسیار زیاد آتشین می شود چونکه منفعت دو طرف، سبب دشمنی و دشمنی سبب جنگ می شود.
من نوشم: پشتونها با هر تنظیم و با هر رهبری که در سیاست منطقه تظاهر می کنند، در این عصر مجبور هستند دنیای تورک را دوست استراتیژی قبول کنند چونکه، دشمنی بین اسلام آباد و کابل، رخ کابل را به دنیای تورک می کشد؛ بمانندیکه رخ روسها را برای بقای شان در سیاست جهانی (عصر امروز) به دوستی تورکها مجبور ساخته است.
یعنی در دو جغرافیه و در دو ملت نقش مرکزی را دنیای تورک بازی می کند، اگر رهبران طالبان از اثر بی تجربه گی، درک این حقیقت را نکنند، شرطها مجبور ساخته، درس سیاست میدهد.
عمران خان را از صدارت دور ساختند حالا یک چهره «شاهین» در سیاست پاکستان تظاهر می کند و این چهره در ظاهر، اگر با دیپلماسی نرم دوستانه با طالبان رفتارهم کند، عملکرد او در مقابل طالبان بسیار «سرد» می شود؛
از اینکه از دوره صدارت محمدداوودخان تا امروز، سیاسیون افغانستان به ذهنیت خلق افغانستان دشمنی را دادند (دروغ گفتند) ذهنیت خلق افغانستان، رفتار طالبان را در مقابل پاکستان دشمنانه می سازد؛
شرطها، جنگ های کوتاه مدت را در سرحدات به وجود میاورد؛
مداخلات را در امور پاکستان و افغانستان به دو طرف مجبوری می سازد؛
ضربه های قوی اقتصادی را، کابل از پاکستان دیدن می کند.
خلاصه گپ: تاامروز هر گپ یکه ملت از سیاسیون شنید، دروغ می برآید و منطق هر پیشبینی من حقیقت می شود.
اوکتای اصلان راه سوم
***
4
کدام کشور حق به جانب است روسیه یا اوکراین؟
این مقاله اصل گپ را به شما پیشکش می کند.
*
انسان خود را در بین مخلوقات یک مخلوق با تمدن می داند لیکن نامردترین و وحشی ترین مخلوق در بین مخلوقات است میدانید چرا؟
در 1991 میلادی زمانیکه اتحادجماهیر شوروی از هم فاشید، اوکراین بعد از امریکا و روسیه قدرت سوم اتمی دنیا بود. این کشور 5000 سلاح هسته ای شوروی را به ارث برده بود. این کشور در مقابل ضمانت روسیه، بریتانیا و امریکا این امکان را برای روسیه تحویل داد و در مقابل این عمل او، روسیه استقلال سیاسی و تمامیت ارضی او را ضمانت کرد.
(نوت: در بین سلاح های هسته ای، سلاح های کوچک و بزرگ موجود بود)
در او روزها این کشور در محفل هایکه به اصطلاح انسان های باتمدن دنیا اشتراک داشتند، یک کشور بشر دوست نشان داده می شد و دیپلمات ها و فعالان حقوق بشر، این کشور را نمونه شهروندی، نمونه در جهان قدرت های هسته ای می نامیدند که از سلاح های هسته ای خود برای ایجاد صلح و ثبات دنیا دست کشیده بود؛ حالا خود در بین آتش افتیده.
لیکن حالا در میان بازی های سیاسی غرب و روسیه بمانند گندم به آرد شدن تقدیر او نوشته است، نه روسیه به وعده خود عمل می کند و نه غرب به درد فدکاری این کشور دیدن دارد، هر دو طرف خاطر هدف های سیاسی شان این کشور را استعمال می کنند.
در منطق قرآنکریم و در منطق علم تکامل زور کم زور را نابود ساخته، بقای دنیا را در ضمانت می گیرد؛ این قانون، قانون زیست است، اوکراین بی خبر ماند.
اگر هر خلق در عوض درک این قانون، زیر تاثیر حس های به اصطلاع بشردوستانه شده فداکاری کند، به سرنوشت اوکراینها سردچار می شوند.
این کشور که بین بازی های غرب و روسیه هزار یک دربدری را میبیند، پوتین چرا اخلاق را از دست داده اقدام به این عمل کرد؟
در تاریخ بشریت، هر خلق، هر کشور، هر قدرت برای بقای خود در تلاش بزرگ شدن بودند و هستند. چونکه قانون دنیا این حقیقت است اگر کم زور شود از بین میرود.
روسیه تا اقدام اخیری پوتین حق بجانب بود چونکه ناتو به استقامت روسیه در حال بزرگ شدن بود. اگر اوکراین عضو ناتو می شد، روسیه سپید رخ را به غرب می کرد چونکه در او کشور یک نظام دیکتاتور در سر قدرت است و خلق از اقتصاد دامنگیر مشکل هاست.
اگر اوکراین و روسیه سپید رخ به غرب کرده عضو ناتو یا عضو اتحادیه اروپا می شدند، در داخل روسیه نظام فدرال روسیه زیر سوال میرفت بنااً تحریک های غرب پوتین را مجبور ساخت چهره مرد آهنی را به خود گرفت.
حادثه اخیر قزاقستان چشم پوتین را تا اخرین نقطه ترساند چونکه اگر در غرب روسیه، اوکراین و روسیه سپید و در آسیامیانه جمهوریت های تورک از حلقه سیاسی و اقتصادی روسیه بیرون شوند، در این جغرافیه، تاریخ از سر به گونه خونین نوشته می شد و این حادثه موجودیت روسیه را زیر سوال میبرد.
پوتین، راه دیگر نداشت یا رل چهره آهنی را بازی می کرد یا جغرافیه های مهم حیاتی را از دست میداد.
پوتین روسیه از این نگاه حق باجانب بود و لیکن اقدام اخیر پوتین برای تشویق کردن حس ملت پرستی روسها، توهین و حقارت او در مقابل خلق اوکراین و در مقابل تاریخ خلق اوکراین چه اندازه درست، علمی و انسانی بود؟
سیاست پوپولیستی اگر در کوتاه مدت منفعت بیاورد، در دراز مدت سبب ضررها می شود. پوتین که از تاریخ روسها و تاریخ اوکراینها معلومات داده، خلق اوکراین را توهین کرد، معلومات تاریخی پوتین تنها یک بخش کوچک تاریخ جغرافیه اوکراین را انعکاس داشت. حالا جن از شیشه برآمد تاریخ این جغرافیه به گونه درست او به پوتین آموختانده می شود و این کار، اوکراینی ها را در علیه ی روسها فوق العاده تحریک خواهد کرد.
در این جغرافیه اوکراینی ها از قدیم موجود بودند لیکن صاحب اصلی این جغرافیه از نقطه نظر سیاسی نه روسها بود و نه اوکراینی ها بودند، این جغرافیه در دست تورک های قابچاق بود. تنها امپراتوری خزر هفت عصر حاکم این جغرافیه بود. روسیه امروز در عصر هفده اوکراین را از دست تورکها اشغال کرد بعد از او تاریخ، اوکراین برای امنیت روسیه رل بیرون حویلی را بازی کرد. در شکست ناپلیون و در شکست هیتلر المان، اوکراین نقش حیاتی را به روسیه بازی کرد حالا از دست رفتن اوکراین، روسها را از آینده شان به تشویش می اندازد.
گپ، گپ پسیکولوژی و روانی ست!
آنچه آنها تلاش دارند اوکراین باید بین غرب و روسیه یک کشور بی طرف باشد. این خواست روسها از هر نگاه یک خواست درست و انسانی است لیکن خلقیکه از تاریخ درس نکشد و بدست چند سیاستمدار پوپولیست اسیر باشد، توازن را در نظر نگرفته رفتار می کند و سبب بدبختی خود می شود.
اوکراینی ها از تاریخ درس نگرفتند و توازن را در نظر نگرفتند، اگر این اشتباه در آسیامیانه هم رخ بدهد، خلق های آسیامیانه دربدر می شوند بنااً بودن روسیه در آسیای میانه در شرایط امروز دنیا به نفع دنیای تورک است چونکه در سیاست یا قدرت اول دنیا می شوی یا پای قدرتها را داخل نموده، توازن را به نفع خود میاوری؛ سیاست ترکیه در قفقازها و در اوکراین و در آسیامیانه این سیاست است.
یعنی اگر روسیه با غرب یکجایی در اوکراین می بود و اوکراینی ها شرط های سیاسی را با بودن روسیه و غرب به نفع خودشان تنظیم ساخته میتوانستند، برنده آنها می شدند.
پوتین با اقدام خود و با گفتار پوپولیستی خود در ذهنیت خلق اوکراین دشمنی را کاشت؛
آن آرزویکه ایالات متحده داشت.
پوتین که دو جغرافیه از شرق اوکراین را به اصطلاع جمهوریت های مستقل دانسته به رسمیت شناخت، تقریباً نیم همین دو جغرافیه در دست اردوی اوکراین است حالا سوال این است در این ماجرا پوتین این جغرافیه ها را با جنگ می گیرد یا از پیشرفت نظامی صرفنظر کرده، دیپلماسی را پیش میبرد؟
رفتار و گفتار پوتین ناکام بودن برنامه او را نشان میدهد چونکه او با اقدام نظامی در تلاش امتیاز گرفتن در میز مذاکره از غرب بود، غرب نتنها امتیاز نداد آن را مجبور ساخت به این اقدام دست بزند.
چونکه بدون بدست آوردن امتیاز، برگشت دادن عساکر سبب از بین رفتن او در سیاست روسیه می شد.
اقتصاد روسیه در مقابل اقتصاد غرب بسیار زیاد کوچک و ضعیف است لیکن در دست پوتین سلاح گاز وجود دارد اگر گاز اروپا را قطع کند بحران شدید اقتصادی را به اروپا سبب می شود؛ آرزوی که امریکا دارد.
هدف یکه امریکا دارد «اروپا مجبور شود برای انرژی بازارهای جدید را بخصوص بازار امریکا را در نظر بگیرد. حالا قضیه ی اوکراین، اروپا را مجبور می سازد در دراز مدت، استراتیژی جدید انرژی که در او رل روسیه کوچک باشد در نظر می گیرد.
اگر این کار صورت بگیرد اقتصاد روسیه به سوی منفی می رود و روسیه در مقابل امریکا از خطر بودن بیرون می شود.
تحریم های اقتصادی امریکا اگر که در کوتاه مدت بالای اقتصاد روسیه بی تاثیر باشد، در دراز مدت بمانند ایران نتنها اقتصاد را فلج می سازد، روسیه را از تکنولوژی به سال های دراز در عقب می راند؛ امروز ایران به این مشکل گرفتار است.
با هر قدرت امریکا بازی شده میتواند لیکن با قدرت اقتصاد او بازی نمی شود چونکه اداره شصت در صد اقتصاد دنیا در فرمان امریکاست.
(اقتصاد خود و متحدین او)
در این بازی، المان، فرانسه و ترکیه بعد از روسیه و اوکراین ضرر اقتصادی میبینند بخصوص ترکیه هیچ آرزو نمی کند این پرابلم بزرگ شود چونکه تنها در شرکت های ترکیه در اوکراین 30 هزار کارگر و در روسیه نزدیک به صد هزار کارگر مصروف کار اند و با وجود پاندمی در سال گذشته هفت میلیون توریست از روسیه و چهار میلیون از اوکراین در ترکیه آمد و مناسبات بسیار پیچیده و مهم که در تکنولوژی ترکیه رل دارد، ترکیه با هر دو کشور دارد.
اوکتای اصلان راه سوم
***
5
از جهالت امارت اسلامی طالبان و از جهالت خود ما خلق، ده میلیارد دالر دارایی ملی نیست نابود شده می رود، من از جو بایدین تشکری می کنم حداقل در مقابل این جهالت، سی و نیم میلیارد دالر را برای فردای این خلق نجات داد؛ بخوانید اصل گپ را از مقاله!
*
امارت و رقیب های سیاسی امریکا از سر دارایی های افغانستان سیاست بازی کردند.
در کلتور ما خلق، هر گپ را سیاسی کردن رواج است؛ ذاتاً دربدری ما خلق را این کلتور رقم زده است.
از سر دارایی هایکه اشرف غنی خاطر اقتصاد افغانستان ذخیره کرده بود، امریکا زیر فشار بود.
این فشار یک فشار حمقانه بود، از طرف امارت و خلق افغانستان!
چونکه، اگر این دارایی در کشورهای چون ترکیه و روسیه هم می بود، حتی یک دالر آن را این کشورها به بانک مرکزی افغانستان، از آدرس دولت افغانستان ارسال کرده نمیتوانستند زیرا، حقوق جهانی آن اجازه را نمی دهد.
بنااً به هیچ صورت در دست طالبان نمی رسید، حماقت طالبان این نقطه است!
چونکه در نزد حقوق جهانی هنوز هم تنظیم طالبان یک تنظیم تروریستی ست و افغانستان اشغال شده با این گروه است.
برای نجات، به قدم اول باید تنظیم طالبان از لیست گروه های تروریستی خود را بیرون کند و بعد، برای رسمیت شناختن امارت اش، قوانین دنیا را بپذیرد.
اگر که حقوق دنیا، این تنظیم را به مثابه اقتدار سیاسی قانونی افغانستان بپذیرد، کدام بانک با کدام سند حقوقی دارایی های افغانستان را از آدرس دولت اشغال شده به بانک ملی افغانستان فرستاده میتواند؟
آیا برای ما خلق عقل منطق وجود دارد؟
اگر که حقوق جهانی اجازت ندهد، کدام رئیس جمهور یا کدام حکومت اجازه فرستادن دارایی ها را دارد با کدام سند حقوقی؟
بنااً بایدین جزء این کار کدام راه و چاره حقوقی نداشت و ندارد.
آمدیم در سر سی ونیم میلیارد دالر که از نام غرامت، منجمد ساخته شد.
من می گویم کاشکی تمامی هفت میلیارد را منجمد می ساخت میدانید چرا؟
جو بایدین مجبور شد با یک اراده سیاسی این کار را کرد چونکه جهالت امارت و جهالت ما خلق افغانستان در دست رقیب های امریکا یک منبع تبلیغ را داد.
باید درک کنیم، دارایی ها مربوط اراده سیاسی نیستند که بایدین یا کدام رئیس جمهور دیگر با یک اراده سیاسی برای او سرنوشت تعیین کنند.
چونکه مربوط اراده حقوقی هستند دارایی ها، آیا به ما خلق خداوند عقل منطق داده تا یکبار تفکر کنیم؟
آیا در سر رهبران امارت و در سر ما خلق، عقل و منطق وجود دارد یکبار تفکر کنیم؟
بنااً هر رژیم که در آینده افغانستان بیاید و قبول حقوق جهانی شود صاحب این دارایی می شود.
چونکه اراده سیاسی بایدین تنها یک ادعا سیاسی است.
در همچون مسائل، حقوق بانکی و جهانی فیصله دارد نه سیاست.
به فکر من در دست امریکا تنها یک راه بود سی و نیم میلیارد دالر را از نیست نابود شدن جهالت ما خلق نجات داد.
حالا که سی و نیم میلیارد باقی مانده خاطر کمک بشری به ملل تسلیم داده می شود، ملل برای گرسنگی افغانستان چهار میلیارد دالر از دنیا تقاضا داشت. حالا این پول که به ملل رسید، کشورها پول موجود است گفته کمک نمی کنند.
یعنی نادانی امارت و نادانی خود ما خلق، سرمایه ملی را که، غنی برای ترقی افغانستان از دنیا گدای گری کرده بود و برای اعتبار سرمایه گذاری یک منبع ساخته بود، با دست خود نیست نبود ساختیم.
باقی مانده سه میلیارد دالر دیگر که در بانکهای اروپایی هستند، آنها نیز به ملل تسلیم داده می شوند چونکه حالا با اقدام مجبور شده یی بایدین، حقوق جهانی جزء این امر کدام اجازت دیگر را داده نمیتواند.
آیا ما خلق که اسیر به کلتور گپ های سیاسی هستیم اگر جاهل نباشیم چه هستیم؟
اوکتای اصلان راه سوم
***
6
ملت یکه مصیبت را خود بالای خود بیاورد دنیا چه باید بگوید؟
*
میراث محمداشرف غنی برای ملت افغانستان ده هزار میلیون (ده میلیارد) دالر بود. در تاریخ افغانستان این مبلغ آنقدر بزرگ است حتی ده درصد این مبلغ را در طول تاریخ افغانستان، رژیم های افغانستان چه رژیم شاهی و چه رژیم جمهوری محمدداوود و چه رژیم کمونست های خلقی و پرچمی و چه رژیم مجاهدین و طالبان در بانک مرکزی ذخیره نداشت و از این بعد هم رژیم امکان ذخیره را ندارد.
حالا این مبلغ در عوض استفاده در اقتصاد افغانستان، برای گرسنه گی خلق افغانستان، آن هم در مدت کوتاه بلکه شش ماه یا یک سال نیست و نبود شده می رود.
ما خلق افغانستان ملتی هستیم، اگر گپ بزنیم و یا عملی انجام دهیم نه از تاریخ درس می گیریم و نه امروز را مطالعه می کنیم و نه آینده را درنظر می گیریم، چیزیکه یاد داریم مصیبت است که از جهالت خود بالای خود میاوریم.
از ده هزار میلیون دالر میراث رژیم محمداشرف غنی، هفت هزار میلیون دالر در بانک های امریکا ذخیره بود از اینکه در نزد حقوق جهانی، افغانستان اشغال یک گروه جنگی و تروریستی است، این مبلغ به افغانستان تسلیم داده نمی شد چونکه اگر تسلیم میدادند در نزد حقوق امریکا، گناهکار دیده می شدند.
(اگر در سر رهبران طالبان عقل و منطق میبود، قبل از دعوای دارایی های افغانستان، از نقطه نظر حقوقی، تنظیم طالبان را از فهرست گروه های تروریستی بیرون میاوردند. اگر حقوق دنیا تروریست قبول کند، کدام کشور است که این گروه را به مثابه نماینده خلق افغانستان در اداره افغانستان به رسمیت بشناسد؛ با کدام منطق حقوقی؟)
این مبلغ برای نامبدی امریکا در دست سیاست دنیا یک سبب بود، از کشور چین تا روسیه از روسیه تا ایران برای بدنامی امریکا سبب تبیلغ بود، جو بایدین دو روز قبل آنچه حقوق در امریکا اجازه میداد به سرنوشت این مبلغ فرمان خود را داد، چه بود این فرمان؟
جواب: در حقوق امریکا افغانستان اشغال گروه طالبان است. گروه طالبان در نزد حقوق امریکا یک گروه تروریستی است و این گروه در نزد حقوق امریکا همکار القاعده و مسئول فعالیت تروریستی 11 سپتامبر است. جو بایدین هفت هزار میلیون دالر که در بانک امریکا ذخیره مانده بود، با استفاده از دستور حقوق امریکا نیم این مبلغ را برای غرامت دادن به قربانیان حادثه جدا ساخت و باقی نیم آن را برای کمک به گرسنگی مردم افغانستان به پرگرام غذا ملل متحد داد. با این عمل، امریکا از دست رقیب های خود و از دست گروه طالبان سبب تبلیغ برای نامبدی را گرفت.
( نوت: باید درک کنیم و خوب بدانیم، اگر دولت امریکا یا کدام دولت دیگر اگر تصمیم هم بگیرد، یک دالر دارایی های افغانستان را به امارت اسلامی داده نمیتواند. از اینکه بانک مرکزی در اشغال طالبان است حتی یک دالر را از نام بانک افغانستان ارسال کرده نمیتواند. چیزیکه امکان دارد در چوکات کمک انسانی از جانب ملل به نماینده های ملل که در کمک انسانی در داخل افغانستان فعالیت دارند ارسال کرده میتواند)
باقی سه هزار میلیون دالر که در بانک های کشورهای اروپایی ذخیره است، با این سرنوشت سردچار شده، نیست و نابود شده میرود.
رقیب های امریکا و گروه طالبان که بهره برداری سیاسی نموده از سر دارایی های افغانستان تبلیغ داشتند، من یک حقوق دان و یک اقتصاد دان را شاهد نشدم برای ملت افغانستان باریکی های حقوقی و اقتصادی این مسئله را بیان کرده باشد. چونکه ملت افغانستان در گپ های وطنپرستانه یکه، نه منطق را قبول دارد و نه حقوق و اقتصاد را می پذیرد اسیر اند.
این اسارت ما ملت افغانستان سبب است هر مسئله را سیاسی نموده به خلق میدهند.
طالبان خطا کردند اگر در رهبری این گروه من میبودم در عوض فشار سیاسی، استقامت حقوقی این مسئله را در نظر گرفته، یک حقوق دان ماهر دنیا را پیدا می کردم و با امکانات حقوقی حرکت می کردم. اگر این ثروت بدست دولت نمی آمد تلاش می کردم برای فردای مردم افغانستان این ثروت را در بانک های امریکا و اروپا در بهره (سود) می گذاشتم و منجمد می کردم خاطر فردای وطن!
اگر این کار می شد بلکه در فردای وطن، این ثروت دو یا سه چند می شد.
در بالا گفتم، ما ملت برای بدبخت شدن، مصیبت را خود به جان خود میاوریم. حالا از اثر نادانی خود، یک ثروت بزرگ بخار شده می رود.
باید بگویم جوانان امروز وطن از سال بنگله دیش خبر ندارند. در او سال انسانها برای زنده ماندن برای یک لقمه نان زن فرزند شان را فروختند، چونکه دولت افغانستان حداقل چند میلیون دالر ذخیره نداشت حداقل گندم می خرید.
در زمان محمدظاهر، دولت شاهی او در طول چهل سال اقتدار اش روی صد میلیون دالر را ندید.
محمدداوودخان برای ترقی افغانستان کشور کشور گشت تا دوهزار میلیون دالر قرضه بگیرد گرفته نتوانست ارمان بدل از دنیا رفت.
کمونست های خلقی پرچمی که همه شان زندگی بسیار فقیری و گرسنه گی داشتند، زمانیکه قدرت را گرفتند در جمع آدم حساب شدند.
آنها اکثر مصارف روزانه را از شوروی کمک می گرفتند زمانیکه دولت را باختند میراث یکه آز آنها باقی ماند بیست میلیون دالر بود.
گروه مجاهدین با جنبش مارشال دوستم که دوره چروچپاول را قانون افغانستان ساختند دولت را با صفر بودجه به طالبان تسلیم دادند و طالبان، افغانستان صفر شده را به ناتو و امریکا تسلیم دادند، حالا افغانستان بار دیگر با صفر اقتصاد باقی می ماند و همان دوره های گرسنه گی که، انسان افغانستان برای زنده ماندن زن فرزند را به یک لقمه نان می فروخت، دوباره آمدنی ست چونکه منطق اقتصاد افغانستان، این حقیقت را نشان میدهد.
حقیقت که از این قرار است، همان انقلابیون یکه جوانان ما را فریب داده، شب روز دروغ گفتند، این احوال را دیده نزد وجدان خجل زده خواهند شد از خیانت شان؟
یا او جوانان که عاشق گپ های سیاسی و شعاری خائنها شده، این خائنها را انسان های درست دانستند وجدان شان از حمق شدن شان تکان خواهد خورد؟
اگر تکان نخورد منتظر باشند روزهای بسیار تاریک و مصیت آور نزدیک است. چونکه در افغانستان کمترین انسان افغانستان در درد درک راز اقتصاد و راز حقوق نیست.
اوکتای اصلان راه سوم
***
7
بودجه دولتی سه ماهه دولت امارت اسلامی چه مقدار است، چرا صدرعظم پاکستان بی تجربه گی دولت امارت اسلامی را با زبان دیپلماسی در تمسخر گرفت؟
*
عجیب ملت هستیم باورکنید در دنیا جوره نداریم. صدرعظم پاکستان که از دنیا تقاضا کرد تا دنیا انسان های کار فهم را به افغانستان بفرستد، در حقیقت در زبان دیپلماسی یک تمسخر بود لیکن از مطبوعات شروع تا تحلیلگرهای سیاسی افغانستان، دور از بررسی این تمسخر، ملت افغانستان را بار دیگر فریب دادند چونکه چهره های سیاسی چون حامد کرزی که از این رسوایی بهربرداری سیاسی کرد، با شمول تلویزیون طلوع اکثر خبررسانها و تحلیلگرهای سیاست، جاهل بودن شان را برای درک باریکی های سیاست در نمایش گذاشتند.
از دوستان عزیز پرسش دارم با دقت برای خودشان جواب بدهند؛ اگر بین دولت های دو کشور به گونه رسمی توافق همکاری وجود نداشته باشد، دولت یک کشور به دولت کشور دیگر کادر کار فهم ارسال کرده میتواند؟
بین کشور پاکستان و افغانستان سند رسمی در هیچ یک مسئله امضا شده نمیتواند چونکه پاکستان دولت طالبان را به رسمیت نمی شناسد.
در یک کشور چهل میلیونی آیا حداقل چند حقوق دان یکه در همچون مسئله از قاعده های حقوقی نظر انداخته، عقل ملت را روشن کنند وجود ندارد؟
دوستان عزیز بلکه وجود داشته باشد لیکن فرهنگ این روش در جامعه افغانستان وجود ندارد.
از جانب دیگر در مطبوعات افغانستان همچون طلوع یک عده بی سوادهای مسلکی و بی سوادهای که از درک منطق حقوق و سیاست فقیر اند در سر کار اند؛ بدبختانه اینها ذهنیت جامعه افغانستان را مسیر میدهند.
عمران خان نیازی چه ضرورت پیدا کرد، دولت امارت اسلامی را در تمسخر دیپلماسی گرفت؟
جواب:
عملکرد دولت امارت اسلامی طالبان در مقابل کشورهای همسایه بی تجربه گی را نشان داد. دولت ایران چندین بار در چوکات رسمی وزارت خارجه گفت: «دولت امارت اسلامی طالبان، از کادر کار فهم فقیر است. سبب تشنج ها در سرحدهای افغانستان با ایران، ترکمنستان و پاکستان این دلیل است»
عمران خان نیازی که در تیویت اش از دنیا تقاضا کرد تا در افغانستان کارفهم ها را ارسال کند، شکل ظاهری مضمون او تیویت در ادبیات خلق فهم، یک تقاضا ساده باشد لیکن در ادبیات دیپلماسی یک تمسخر بود باید او تمسخر ادراک شده به خلق رسانده می شد.
چونکه عمران از هرکس خوبتر می دانست و میداند، نه پاکستان و نه کدام کشور دیگر در دولت یکه در رسمیت شناخته نیست و امکان ا مضا سند حقوقی برای پذیرفتن کارفهم در بین وجود ندارد، ناممکن است.
اگر این تقاضا یک تمسخر نباشد، آیا عمران خان تا این اندازه جاهل است «افغانستان را که فقیر کارفهم ها گفته، کمک تقاضا دارد، از درک قاعده های حقوقی، خود او عاجز است؟»
او خوب میداند لیکن جامعه افغانستان را خدا زده است، تحلیل از گفته ها ندارد.
در جامعه افغانستان، اکثراً حقیقت بگونه دیگر به خلق داده می شود.
چرا عمران خان این تمسخر را انجام داد؟
جواب:
قبل از تمسخر صدرعظم پاکستان، در افغانستان هفته مالیات برگذار شد. در او هفته از طرف امارت اسلامی گفته شد «در هر سال، در رژیم محمداشرف غنی تا ده میلیارد دالر مالیه مردم افغانستان اختلاس می شد حالا که امارت در قدرت است یک افغانی اختلاس نمی شود»
این معلومات را دادند و بودجه دولتی سه ماهه افغانستان را اعلان کردند. بودجه سه ماهه را «524» میلیون دالر اعلان کردند.
بودجه دولت در زمان غنی در یک سال، پنج میلیارد دوصد میلیون دالر بود. پنجاه در صد این بودجه از عواید افغانستان (مالیات، معدنها...) یعنی دو ملیارد هفت صد میلیون دالر بدست میامد.
(بودجه سه ماهه در رژیم غنی یک هزار سه صد پنجاه میلیون دالر بود یعنی دونیم برابر بودجه طالبان)
در منطق اقتصاد بین ده الی بیست در صد «تولید ناخالص داخلی» را دولت در بودجه خود بدست آورده میتواند. این در شرایطی ست قانون حکمدار جامعه باشد.
تولید ناخالص داخلی افغانستان در رژیم غنی بیست یک میلیارد دالر بود. ده در صد این مقدار دو میلیارد یک صد میلیون دالر می شد. رژیم غنی بیشتر از ده در صد را بدست آورده میتوانست و در اقلیم اقتصادی افغانستان بیشتر از آن ناممکن بود.
برای ممکن ساختن یک راه داشت، اقتصاد رشد می کرد و مقدار همان فیصد با بلند رفتن «تولید ناخالص داخلی» بلند می رفت.
از اقتصادیکه تولید ناخاص او بیست یک میلیارد دالر باشد، اگر کس از اختلاس ده میلیارد دالر حتی از اختلاس دو میلیارد دالر گپ بزند او در تمسخر قرار می گیرد.
(اکثر رهبران طالبان، فرق بین میلیون و میلیارد را نمی دانند؛ یک میلیارد هزار میلیون می شود.
جنبش رشید دوستم که با رهبری پرچمی ها حاکم شمال شد، هر قوماندان جنبش که از رهبر تقاضا کمک کرد، قلم زن های جنبش کمکها را تنی نوشته نموده امضا رهبر را گرفتند و به کمترین زمان داروندارد را صفر کردند. بعد از آنکه صفر کردند معلوم شد فرق بین کیلو و تن را نمی دانستند. رهبران طالبان هم فرق بین میلیون و میلیارد را نمی دانند آیا صدرعظم پاکستان تمسخر نکند؟)
طالبان که دومدار از پاکی و صداقت گپ میزنند و از اختلاس میلیاردها دالر رژیم غنی را در مطبوعات تبلیغ دارند، خودشان بودجه سه ماهه را «524»میلیون دالر اعلان کردند.
یک سال که دوازده ماه می باشد، به این حساب بودجه یکساله شان دو میلیارد و نودشش میلیون دالر می شود.
یعنی کمتر از چهل در صد بودجه رژیم غنی را پیشکش جامعه و دنیا کردند.
حال سوال این است، با این اندازه تبلیغات پاکی و درستی، بودجه یک ساله را کمتر از چهل در صد بودجه غنی اعلان کنند، قابل تمسخر نیستند؟
در سیاست یا خر را نزد بار باید برد یا بار را نزد خر باید آورد.
پاکستان و کشورهای دیگر دنیا از نزدیک عملکرد طالبان را با گفتارشان قیاس نموده، بررسی دارند.
در افغانستان بمانند این تمسخر، در مقابل هر حادثه، رنگ وطنپرستی و افغانیت داده، در جامعه افغانستان، جهالت و پوپولیستی را رواج دادند.
دوستان عزیز، روشنفکران و کسانیکه در سیاست علاقه دارند، تولید ناخالص داخلی، توازن بین صادرات و واردات، نرخ تورم (بیلند رفتن قیمت جنس) ارزش حقیقی پول ملی و از همه مهمتر بودجه دولت در هر سال را به اندازه ایمان دین، باید درک کنند.
به عبارت دیگر اگر روشنفکران محاسبه های اقتصادی را درک نداشته باشند، از سیاست باید گپ نزنند.
حالا من برای شما، برای آزمایش دولت امارت اسلامی یک فرمول پیشکش می کنم؛
دوستان عزیز، تولید ناخالص داخلی قبل از طالبان بیست یک میلیارد دالر بود و بودجه دولت یک ساله، پنج میلیارد دوصد میلیون دالر بود و سرجمع تجارت افغانستان نزدیک به ده میلیارد دالر بود.
پنجاه در صد پول بودجه را از عواید افغانستان بدست میاوردند که دو میلیارد هفت صد میلیون دالر می شد.
این پیشکش شده در حافظه تان باشد. اگر طالبان این مقدار را بلند برده بتوانند خدمت کرده میتوانند و اگر مقدار بودجه را پایان آورده تولید ناخالص را کم بسازند، خیانت می کنند.
در زندگی بشر هیچ چیز به اندازه فقر و گرسنگی اهمیت ندارد؛ رژیم یکه این مصیبت را ضعیف ساخته نتواند نباید ارزش بین خلق داشته باشد.
اوکتای اصلان راه سوم
***
8
چه چیز سبب شد قزاقستان در آتش انداخته شد آیا تحول سیاسی افغانستان تاثیر کرد و یا نسل جوان و تحصیل کرده خواهان دموکراسی شد و یا شرایط یک انقلاب مردمی را روسیه قبل از تولد شدن پیش تولد ساخت تا زنده مانده نتواند؟
*
در قزاقستان اعتراض های مردمی با بلند رفتن قیمت سوخت شروع شد لیکن، به کمترین زمان در صحنه انارشیستها ظاهر شدند و اعتراض های معصومانه خلق قزاق را دزدیده، به آشوب بدل کردند.
آیا سوسیولوژی این حادثه در قزاقستان وجود داشت؟
جواب:
بلی وجود داشت؛
قزاقستان از جمع کشورهایست اکثر خلق او نتنها با سواد است بلکه تحصیل های عالی دارند. نورسلطان نظربایف (اولین رئیس جمهور بعد از استقلال از شوروی) و قاسم جومرد توقایف رئیس جمهور فعلی قزاقستان، خدمت های زیاد به خلق قزاق انجام دادند لیکن یک صنف متوسط قوی را ساخته نتوانستند.
(دلیل او، نبودن تجربه بود و به زمان دراز نیاز بود)
یک بخش خلق که در مقام های بالا بودند و یا با آنها ارتباط داشتند سرمایه دار شدند و اینها بیشتر در کشورهای خارجی سرمایه گذاری کردند که این کار اینها، در نظر خلق قزاقستان اینها را خائن نشان داد و اکثر خلق با درامد ناچیز، یا شامل کارمندهای پایانی دولت شدند و یا در بازار آزاد موفقیت بدست نیاوردند؛ در نتیجه، زندگی کردن به اینها گران شد.
اعتراض علیه ی سیاست اقتصادی را، این خلق به راه انداختند.
در کشوریکه، ثروت زیر زمینی بزرگ دارد، طلب خلق از دولت معصومانه بود و لیکن، به کمترین وقت گروه های انارشیست میدانها را اشغال کردند و آشوب بزرگ را سبب شدند.
حال سوال این است، این گروه ها را استخبارات کدام کشور و یا کشورها و یا کدام سازمان سیاسی در میدان ریخت؟
استخبارات غرب؟
استخبارات کشور چین؟
استخبارات روسیه؟
و یا از این کشورها کدام سازمان سیاسی؟
جواب:
روسیه اینها را تروریست می خواند.
نقطه ی مهم: «بعد از تسلط طالبان روسیه دوامدار از خطر گروه های تروریستی، از رادیکال های اسلامی یاد کرد و تبلیغ کرد»
یعنی، از دیدگاه روسیه با پیروزی طالبان، فعالیت های گروه های تروریستی رادیکال اسلامی، در آسیامیانه و بعد در قلمرو روسیه زیاد می شود.
کشور چین حادثه اخیر قزاقستان را کار استخبارات کشورهای غربی میداند.
دلیل یکه کشور چین دارد: «جغرافیه ی قزاقستان قلب پروژه راه ابریشم است» یعنی برای زنده ماندن اقتصاد چین، جغرافیه قزاقستان نقش سرنوشت ساز را دارد. اگر این جغرافیه در آشوب باشد، سیاست های اقتصادی چین ضرر میبیند بنااً غربی ها از دیدگاه چین سبب این کار هستند.
همین اکنون این ادعاها فقط ادعا هستند، برای روشن شدن حقیقت، زمان لازم است. چونکه اگر در آینده از این آشوب، کشور و یا کشورها در نفع شان استفاده کرده بتوانند، او زمان حقیقت آشکار می شود زیرا، فعالیت استخباراتی کشورها بسیار مخفی و تاریک صورت می گیرد.
چیزیکه روشن است و حقیقت است، در جهان امروز نسل نو در تلاش است تا در رهبری سهم داشته باشد. چونکه امکان های تکنولوژی بخصوص مطبوعات سوسیال نسل نو را تحریک می بخشد و لیکن در کشور چون قزاقستان تجربه دموکراسی وجود ندارد تا نسل نو قربان آشوب ناشده، در رهبری سهم دار شود.
ما این حقیقت را در افغانستان مشاهده کردیم. در افغانستان مطبوعات سوسیال، دوامدار نسل نو را برای سهم گرفتن در رهبری تحریک می کرد، از اینکه از تجربه دموکراسی فقیر بودیم، نسل نو آنچه آرزو داشت، «اسلوب رسیدن آن آرزو را یاد نداشت»
یا به عبارت دیگر «کلتور رسیدن به او هدف را با خود نداشت»
نتیجه چه شد؟
نسل جوان قربان خائنها، پوپولیستها و قربان گپ های در ظاهر خوش وطنپرستی که در حقیقت زهر بود، شد و اسیر او خائنها شد و سبب آمدن شرایط سخت امروز شد.
تاریخ این دوره، همان چهره های در ظاهر وطنپرست را که نسل نو را با گپ های پوپولیستی و شعاری، قربان ساختند و اسیر روزگار سخت کردند، خائن معرفی خواهد کرد.
نسل نو قزاقستان نیز به مانند نسل نو افغانستان در این حادثه قربان شد.
حالا سوال این است، روسیه که با پیروزی طالبان، تبلیغ های از خطر گروه های تروریستی را در راه انداخته بود، ترس از خواست های نسل نو قزاقستان، انقلاب مردمی را قبل از تولد شدن، تولد داد تا ناقص به دنیا آمده شانس زنده ماندن را نداشته باشد؟
چونکه اگر انقلاب در قزاقستان پیروز می شد، تاثیر او با شمول روسیه، جمهوریت های آسیامیانه را در آغوش خود می گرفت.
حقیقت در آینده، با مسیر گرفتن اسلوب زندگی در قزاقستان روشن می شود نه امروز.
اوکتای اصلان راه سوم
***
9
ارسال کمک های بشردوستانه، به قطعنامه شورای امنیت ملل متحد چه ضرورت بود و این قطعنامه سرنوشت دولت امارت اسلامی طالبان را در کدام سو می کشد؟
*
دوستان عزیز، افغانستان ما و شما کشوری ست، از مطبوعات اش تا پوهنتونهایش، هر مسئله مهم حیاتی را فقط و فقط از زاویه سیاست دیدن نموده به خلق می رسانند، در حالیکه در اکثر مسائل دانستن راه حقوقی شرط است؛ باید ذهن خلق را در حقوق آن روشن کنند.
(سیاسی گپ زدن، اصل حقیقت را دور می سازد به حقیقت تحریف را سبب می شود)
کشورها هر کاریکه می کنند برای ضمانت فردای شان راه حقوقی آن را پیدا نموده اقدام می کنند. بطور مثال آمدن شوروی راه حقوقی داشت.
آمدن امریکا و ناتو راه حقوقی داشت.
اینها سند حقوقی را بدست گرفته افغانستان را تصرف کرده بودند؛ اگر سند حقوقی نمی داشتند امروز دست ما خلق افغانستان بالا بود و در حقوق جهانی یقه آنها در دست ما و شما بود.
در افغانستان مطبوعات و تحلیل گرها می گویند: «ایالات متحده دارایی های افغانستان را مسدود کرده است» نخیر این عقیده نادرست است چونکه حقوق دنیا اجازت نمی دهد دارایی های افغانستان را ایالات متحده به مردم افغانستان بدهد.
زیرا، در قاعده قوانین دنیا افغانستان از طرف یک گروه تروریست در اشغال است بنااً یک راه حقوقی شرط بود، در سطح دنیا او راه حقوقی را در چوکات «قطعنامه شورای امنیت ملل متحد» ایجاد کردند.
(گپ های من توهین به طالبان نیست و یا طرف گرفتن نیست من از چوکات حقوق آنچه دنیا قبول دارد بیان می کنم؛ کس مرا به این سو یا آن سو نکشد)
حالا سوال این است، این قطعنامه و در عقب این قطعنامه، وزارت خزانه داری آمریکا که اجازه تعامل مالی «مشروط» با طالبان و شبکه حقانی را صادر کرد، چه فصل حقوقی علیه ی دولت امارت اسلامی طالبان باز شد؟
مهمترین قضیه در قطعنامه این قضیه است باید هر فرد ملت افغانستان بفهمد.
چونکه، این قطعنامه می گوید: « شورای امنیت این روند را پیوسته زیر نظر دارد تا مطمئن شود که کمک ها به افراد مورد نظر می رسد و به طرف طالبان منحرف نمی شود»
یعنی این قطعنامه، در حقوق جهانی طالبان را از ملت افغانستان جدا ساخته است و طالبان را با همان تعریف یکه ملل و کشورها، اینها را یک گروه تروریست میدانستند، با همان تعریف سابقه گذاشته است؛ زیرا، این قطعنامه یک سند حقوقی شد.
(نوت: طالبان به قدم نخست کوشش کنند تا تعریف تغییر بخورد. اگر تعریف از اسم گروه تروریستی باشد، قطعنامه ها طالبان را از ملت افغانستان جدا ساخته عمل می کنند)
حالا سوال این است «آیا کدام کشور و یا کدام شرکت تجارتی با طالبان کدام سند رسمی را امضا کرده میتواند؟»
جواب:
این قطعنامه صلاحیتها را از کشورها و از شرکت های تجارتی گرفت و مربوط خود ساخت بنااً بدون اجازت قطعنامه هیچ کاری کرده نمیتوانند.
یعنی، با این شرطها نه کدام کشور دولت امارت اسلامی طالبان را به رسمیت شناخته میتواند و نه کدام کشور و کدام شرکت تجارتی یک سند همکاری و یا مشترک فعالیت را امضا کرده میتواند.
اگر خلاصه نموده بگویم دست و پای طالبان را و دست و پای کشورها و شرکتها را این قطعنامه بسته کرد. از این بعد هر کشور مکلف است کمک به افغانستان را بادرنظرداشت حکم های این قطعنامه انجام دهد.
سوال این است «طالبان که از قطعنامه استقبال کردند آیا حقوق نمی دانند یا کدام فکر دیگر دارند؟»
به قدم نخست در کلتور ما مردم افغانستان مسائل را از چوکات حقوق دیدن رواج نیست؛ اگر میبود تا امروز اینقدر فریب خورده دربدر می شدیم؟
لیکن من تصور دیگر از طالبان دارم، به نظر من، طالبان از سر زمان بازی دارند. یعنی تصور دارند اگر کمکها به خلق افغانستان برسد دادوستد بهتر می شود و با دادوستد مالیه بهتر جمع می شود و با مالیه بیشتر، دست شان در اقتصاد بازتر می شود و در نتیجه بعد از یک مدت به پای ایستاد شده دولتداری شان را به خواست خودشان پیش میبرند.
(در نزد شان مهم نیست که کدام زمان به رسمیت شناخته شوند؛ مهم، دولتداری به خواست شان باشد است)
شاید این تصور را داشته باشند اگر این تصور وجود نداشته باشد از قطعنامه چه برداشت کردند که استقبال کردند؟
اوکتای اصلان راه سوم
***
10
اردوغان چگونه توانست رقیب های داخل کشور و دنیا را گول بزند؟
آیا این سیاستمدار یک شیطان است یا یک سیاستمدار با دانش؟
*
اردوغان از سر پول ملی ترکیه بازی سیاسی را ترتیب داد که در عقل شیطان نمی آمد.
او داخل کشور را و دنیا را در حیرت انداخت.
حالا سیاستمدارها و اقتصادانها در تلاش دانستن این بازی در داخل ترکیه و در دنیا هستند.
او ارزش پول ملی را دراماتیک پایان آورد و در یک ساعت دراماتیک بالا برد و بانک مرکزی که میلیاردها دالر جمع کرد، اداره نرخ ارز بدست دولت افتید.
من این بازی را به گونه ساده به شما تقدیم می کنم.
***
نوت: هر سیاستمدار اگر کارهای کند که دیگران نکرده باشد، با طرفدارهای خود، مخالف های خود را رهبری کرده میتواند.
نوت: برای پیروزی هر سیاست، نقش ملت سرنوشت ساز است و برای جلب حمایت ملت، گول خوردن رقیبها در مقابل بازی حساب شده شرط است.
نوت: شیطان در منطق قرآنکریم معنویت ابلیس را تمثیل دارد و ذکا و دانش را تمثیل دارد چونکه به درخواست ابلیس این نعمت به ابلیس داده شد تا برای امتحان شدن انسان استفاده شود. در وجود انسان، معنویت ذکی که دیگران را گول بزند، از نام شیطان داده شد «از باریکی های قرآن»
***
اردوغان برای اقتصاد ترکیه، مسیر جدید را انتخاب کرد. هدف این مسیر تولیدات زیاد و صادرات زیاد و از تاثیر تولیدات و صادرات زیاد، ترقی اقتصادی بلند می باشد.
در علم اقتصاد برای تولیدات قوی و صادرات قوی باید که رخ قیمت پول ملی به استقامت سقوط باشد و لیکن اداره این سقوط بدست دولت باشد تا نرخ تورم (بلند رفتن قیمت های جنس) از برنامه دولت بیشتر نشود.
حفاظت این توازن کار ساده نیست.
اردوغان تا سال 2018 توجه خود را برای زیربنا از قبیل سرکها، پلها، میدان های هوای، میتروها... انداخت، بخش های اقتصاد که، ترقی داشت، بخش ساختمان با توجه اردوغان کارهای بزرگ را انجام داد و سهم شرکت های ترکیه در دنیا در مقام دوم از درآمد دنیا شد. بعد از 2018 بیشترین توجه اردوغان در تکنولوژی شد و در هدف خود تولیدات قوی و صادرات قوی را قرار داد. با وجود آفت پاندمی کرونا، ترکیه در سال روان 45 میلیارد دالر (چهل پنج هزار میلیون دالر) نظر به سال گذشته زیادتر در دنیا تولیدات خود را فروخت. اردوغان تلاش دارد این ترقی صادراتی بیشتر شده، ادامه یابد. او برای تشویق و مسیر دادن شرکتها به تولیدات، قیمت سود بانکی را پایان آورد و با پایان آمدن سود بانکی، قیمت پول ملی پایان آمد.
تا این نقطه اقتصاد با قاعده اقتصادی حرکت کرد و لیکن اردوغان در سر قاعده اقتصاد، بازی خود را ترتیب داد؛ چه بود او بازی که دنیا در حیرت است؟
اردوغان زمانیکه قیمت سود بانکی را پایان آورد، برای قیمتتر شدن نرخ ارز (پول خارجی) گپ های تحریک آمیز زد. با گپ های اردوغان قیمت ارز چنان آشفته شد، حتی اقتصاد دانهای که سیاست اردوغان را حمایت داشتند، زیر انتقاد گرفتن را شروع کردند. قیمت پول ملی ساعت به ساعت پایان آمد. رقیب های سیاسی اردوغان فرصت همین فرصت گفتند چشم پنهان ملت را در مقابل اردوغان تحریک کردند. همان گونه که قیمت پول ملی دراماتیک پایان میامد، محبوبیت اردوغان نیز پایان آمد. این سیاست ادامه پیدا کرد. در دو هفته پول ملی چهل درصد ارزش خود را باخت و اقتصاد آشفته شد و رقیب های اردوغان چشم پنهان گپ زدند؛
چیزیکه اردوغان می خواست!
در سیاست یک جمله گپ و یا یک نوشته بدون حساب کتاب سیاسی، اعتبار او شخص را با صفر ضرب میزند و از تاثیرهای او شکست، او تا اخیر عمر نجات یافته نمیتواند؛
بمانند یک عده استادها و شهرتدارهای جامعه ما که، قبل از پیروزی طالبان دور از حساب کتاب سیاسی گپ زدند و نوشته ها کردند حالا در نزد وجدان شان خجالت زده هستند چونکه رسوا و رذیل شدند.
رقیب های اردوغان که فرصت همین فرصت گفته خلق ترکیه را برای گرفتن «ارز» تشویق کردند، قیمت ارز (پول خارجی) با خرید ملت، دراماتیک بالا رفت. وقتی برنامه به خواست اردوغان مساعد شد، باقی نیم بازی خود را بازی کرد؛ چه بود او بازی؟
جواب:
با جورآمد با تولید کننده ها و نماینده کارگران دست مزدها را (معاش) پنجاه در صد بالا برد.
(این کار اردوغان خلق آشفته را ساکن ساخت)
او بعد از این کار اعلان کرد «هر کس اگر پول خود را در بانک برای سود گرفتن بدهد، همان لحظه که قیمت دالر چه مقدار باشد، ذکر می گردد و هر زمان که پول خود را از بانک می گیرد، اگر قیمت دالر در بازار آزاد بلند رفته باشد، تفاوت او قیمت را دولت می پردازد»
یعنی سیستم این طور کار می کند «فرض کنید یک هزار دالر دارید به لیره تبدیل نموده برای سود گرفتن در بانک می گذارید، بطور مثال بانک برای پول تان ده در صد سود می دهد، زمانیکه پول تان را از بانک می گیرید، سود تان را جدا می گرید پول اصلی تان را که یک هزار دالر بود، به ارزش یک هزار دالر او زمان می گیرید»
در این محاسبه از هزار دالرتان شما ضرر نمی بینید و برعلاوه سودیکه بانک میدهد، او سواد منفعت شما می شود.
وقتیکه اردوغان این قانون را اعلان کرد، در یک ساعت یک هزار میلیون دالر را خلق ترکیه به لیره تبدیل کردند و این تبادل ادامه یافت، دوباره پول ملی به همان ارزش آمد که بانک مرکزی تصمیم داشت.
نتیجه چه شد؟
جواب:
1 ـ پیشبینی های رقیب های اردوغان سرتاپا نادرست و غلط برآمد و اعتبار اردوغان از گذشته هم بیشتر شد و حمایت ملت بدست اردوغان افتید چونکه بدون حمایت ملت هیچ برنامه شانس پیروزی را ندارد.
2 ـ یک بخش ملت ترکیه با تحریک رقیب های اردوغان دالر گرفته بودند، به شدت ضرر دیدند و چنان درسی گرفتند از این بعد در گپ هیچ یک رقیب های اردوغان کس باور نمی کند.
3 ـ از اینکه دالر زیاد در میدان ریخته شد، بانک مرکزی میلیارد دالرها را جمع کرد.
4 ـ اداره و رهبری قیمت ارز و قیمت پول ملی ترکیه بدست دولت افتید.
5 ـ برنامه اقتصادی اردوغان که به هدف تولیدات و صادرات تنظیم شد، عملی شدن این برنامه ضمانت شد.
حالا سوال این است «قیمت پول ملی ثابت باقی می ماند؟»
جواب:
بانک مرکزی مطابق به حساب کتاب اقتصادی خودش که در نزد خودش است، یک بار قیمت پول ملی را ثابت می کند و لیکن بعد از آن، رخ پول ملی را به استقامت سقوط یکه خودش اداره کرده بتواند، مسیر میدهد. چونکه هدف اقتصادی اردوغان بربنیاد تولیدات قوی و صادرات قوی در نظر گرفته شده است. برای پیروزی این برنامه ارز با ارزش و سقوط پول ملی کنترل شده شرط است. یعنی تورم بین سه تا پنج در صد حتی تا هشت در صد که از سقوط پول ملی بیاید، پیروزی این برنامه را ضمانت می کند.
باید درک کنیم «اگر که پول ملی ثابت باقی بماند و یا از اصل ارزش خود با ارزشتر شود، تولیدات را می کشد و کشور را یک کشور وارداتی می سازد بمانند افغانستان»
به گفته ی اردوغان به ارزش 280 میلیارد دالر در نزد خلق ترکیه طلا ذخیره است. این ثروت بزرگ را تلاش دارد در اقتصاد بکار اندازد برای این هدف اعتبار به برنامه دولت شرط است.
سوال دیگر: تفاوت بالا رفتن قیمت ارز را که خزینه می پردازد، فشار بالای خزینه نمی شود؟
جواب:
می شود و لیکن بودجه دولتی ترکیه هر سال زیاد میدهد و تولیدات و صادرات قوی که سبب ترقی اقتصادی بلند می شود، او پول را به ملت داده میتواند. یعنی پایه های اقتصاد ترکیه قوی است آنچه مهم است برای تولیدات قوی و صادرات قوی و از اثر این دو ترقی، ترقی اقتصاد بلند اهمیت دارد.
نوت: من این معلومات را خاطر تعریف توصیف ترکیه برای تان تقدیم نکردم، خاطر درس گرفتن تقدیم کردم تا کلتور مطالعه در عوض کلتور دشنام دادن و کلتور گپ های شعاری جایگزین شود.
اوکتای اصلان راه سوم
***
11
اسلام آباد، در هفته پیشرو میزبان دو نشست مهم در باره افغانستان خواهد بود؛ نشست سازمان همکاری های اسلامی و نشست اعضای تروییکای گسترش یافته. حالا سوال این است اسلام آباد در تلاش چیست آیا در تلاش به رسمیت شناخته شدن دولت امارت اسلامی با همین تشکیلات امروز؟ یا از چهره دوستی با طالبان، در تلاش فشار دیپلماسی بالای طالبان، برای یک دولت فراگیریکه نقش طالبانیزم کمرنگتر گردد؟
*
این دو نشست:
1 ـ نشست سازمان همکاری های اسلامی (احتمالاً وزیران خارجه کشورهای اسلامی اشتراک خواهند کرد)
2 ـ نشست نمایندهگان ایالات متحده، روسیه، چین در میزبانی اسلام آباد.
قبل از پیشبینی نتیجه نشستها، دو نقطه را یادآور باید شوم؛ نقطه اول: در افغانستان بررسی ها در باره نیت دولت پاکستان، با عقل منجمد شده که میراث سیاست محمد داوودخان و میراث سیاست کمونست های افغانستان است، صورت می گیرد و هر بار حقیقتها تحریف شده به خلق افغانستان داده می شود و خلق فریب می خورد.
نقطه دومی: هر فرد ما مردم افغانستان اسیر عقل خود هستیم بنااً آن گپ یکه در منطق عقل ما درست نمایان می شود بدون تحقیق باور می کنیم. از اینکه اگر فردهای یک خلق به اسارت عقل گیر مانده باشد عقل فردهای او خلق را دیگران رهبری می کنند و هر بار فریب می خورند و ما خلق هر بار در هر گپ فریب خوردیم اگر برای شما دوستان عزیز سند نشان بدهم، با پیروزی طالبان تمامی گپها و تبلیغات چند سال نزدیک دروغ و فریب برآمد؛ این گپها و تبلیغات را اکثر قبول داشتند.
حالا سوال این است نیت پاکستان با این نشستها چیست؟
جواب: پیروزی طالبان با این شکل در ضد منافع ملی پاکستان است بنااً پاکستان از روز نخست پیروزی طالبان تلاش کرد تا در افغانستان دولت فراگیر صورت گیرد.
مناسبات این کشور با طالبان مناسبات نزدیک در چوکات دوستی دشمنی می باشد (مناسبات زیکزاک)
(نوت: سیستم دولت امارت اسلامی طالبان مطلق با سیستم دولت نیمه دموکراسی پاکستان که در چوکات فیدرالیزم قرار دارد، ضد می باشد. بنااً اگر این سیستم پیروز شود، به سیستم دولتداری پاکستان ضرر میدهد روی این حقیقت پاکستان در مقابل دولت امارت اسلامی طالبان به اندازه جمهوریت های تورک زبان آسیامیانه خوش رفتار بوده نمیتواند. از باریکی سیاست)
طالبان افغانستان و طالبان پاکستان در مدرسه های پشتونستان در کلتور خاص پشتونی درس تعلیم دیدند. از اینکه پشتونها یک بخش خلق پاکستان را شکل میدهند، پنجابی های اسلام آباد تلاش دارند این مردم چه در پاکستان و چه در افغانستان قدرت مطلق نباشند.
زیرا، تلاش دارند حداقل مناسبات اینها در ضرر منافع پاکستان قرار نگیرد.
این حقیقت است در چوکات دیپلماسی بالای طالبان فشار میاورند تا طالبان قدرت را در افغانستان با دیگران تقسیم کنند.
این دو نشست در منطق دیپلماسی فشار سیاسی بالای طالبان است چونکه در ختم نشست سه پیام را شاهد می شویم:
1 ـ پیام داده می شود تا طالبان با اشتراک خلق افغانستان دولت فراگیر را بسازند. این بار پاکستان حمایت کشورهای اسلامی را به خود گرفته طالبان را زیر فشار دیپلماسی قرار میدهد.
2 ـ پیام داده می شود تا دنیا افغانستان را به حال خود نگذرد و با طالبان نزدیکتر کار کند.
هدف یکه پاکستان دارد، نباید در افغانستان دولت، مطلق به دست پشتونها باشد بنااً به این هدف زمانی میرسد دنیا با طالبان نزدیک شده و طالبان را زیر فشار دیپلماسی قرار داده، تغییر دهد.
3 ـ پیام داده می شود تا اقتصاد افغانستان از هم نپاشد.
ترس پاکستان از این ناحیه وجود دارد چونکه اگر اقتصاد ضرر شدید بیند، مهاجرت در پاکستان میلیونها می شود زیرا دو طرف خط دیورند در دست پشتونهاست اسلام آباد سرحد را بسته نمیتواند در آن صورت نتنها اقتصاد پاکستان ضرر میبیند، امنیت پاکستان در خطر می افتد چونکه طالبان پاکستانی قوی می شوند.
اگر در این دونشست این سه پیام داده شد به معنی فشار آوردن بالای طالبان است. اگر این پیامها داده نشود او وقت حق دارید بگوید «تو اوکتای اصلان راه سوم سیاست نمی دانی گفته»
اوکتای اصلان راه سوم
***
12
رئیس جمهور بایدن می گوید: مصرف امریکا در افغانستان هر هفته سه صد میلیون دالربود و امیرخان متقی، وزیر خارجه طالبان، دور از اخلاق دیپلماسی، سر خم نموده به امریکا زاری کرده می گوید: «شما یک ملت عالی و بزرگ هستید و باید صبر کافی و قلب بزرگی داشته باشید» حالا سوال این است با حقیقت های اقتصاد افغانستان آینده این ملت چه خواهد شد؟
*
اگر نوشته های سال های گذشته من را مطالعه کرده باشید می گفتم «طالبان در دشت و کوهها قدرتدار هستند در کابل که بیایند از او قدرت چیزی باقی نمی ماند»
در دیپلماسی سر اگر یک بار خم شد، طرف مقابل تا همه برنامه خود را عملی نسازد با او تعامل نمی کند.
در سیاست امکان های بازی دوم، سوم... حریف اگر در نظر گرفته نشود، در جایگاه اول خود ایستاد بودن کار نیک است.
طالبان بدون حساب کتاب سیاسی آمدند و در دام انداخته شدند.
این گروه سیاست را بمانند مارکسیست های خلقی و پرچمی از نیم عصر گذشته در حساب گرفته، کشور چین و روسیه را رقیب غرب قبول کرده با امید نزدیک شدن با این دو کشور عمل کردند و لیکن درک نکردند در دنیای امروز این دو کشور، از افغانستان بیشتر به مناسبات غرب ضرورت دارند.
یعنی این دو کشور اگر مناسبات اقتصادی شان را با غرب در نظر نگیرند، اعم خود و هم دنیا را در بحران اقتصادی گرفتار می سازند.
حالا دو سوال مطرح است:
1ـ حقیقت اقتصاد افغانستان را چگونه باید درک کنیم و قشر قلمداریکه در بیست سال اقتدار امریکا و ناتو از جامعه ذهنیت گرفتند، چه حدود این حقیقت را میدانند؟
2ـ همان کسانیکه در کشورهای غربی نشسته برای سقوط دادن رژیم سابق از سر اشرف غنی خاطر دشمنی با غرب، جوانان ما را در دامن طالبان انداختند، آیا این حقیقت را نمی دانستند؟
1 ـ حقیقت اقتصاد افغانستان:
الف: تولید ناخالص ملی (درآمد) افغانستان در یک سال 21 میلیارد دالر بود، این رقم معادل قدرت اقتصادی یک شرکت متوسط است.
(چه حدود فقیر بودن افغانستان را نشان میدهد)
در چهار ماه اقتدار طالبان این رقم به 16 میلیارد دالر پایان آمد (اقتصاد منفی 30 شد) و اگر این رژیم در اقتدار باشد، احتمال وجود دارد از این هم ضعیفتر شود.
ب: افغانستان 9 در 100 در مقابل واردات، صادرات دارد بطور مثال در سال 2017 میلادی شش هزار میلیون دالر جنس از خارج خرید و در مقابل او، هفت صد بیست میلیون دالر جنس در خارج فروخت، این حساب کتاب اقتصادی دو حقیقت تلخ را نشان میدهد:
ـ سرجمع تجارت یک ساله افغانستان آنقدر کوچک است، کوچکتر از یک شرکت تجارتی متوسط دنیاست؛ فقیر بودن افغانستان را نشان می دهد.
ـ از جانب دیگر افغانستان هر سال پول نود یک در صد واردات را از دنیا کمک باید بگیرد، اگر این پول فزیکی از طرف دنیا به افغانستان کمک نشود، دادوستد تجارتی فلج می شود و او فلجی خلق فقیر را نان گدا و خلق متوسط را فقیر می سازد و خلق پولدار را مجبور می سازد از وطن فرار کنند.
در نتیجه قوس اقتصادی و سیاسی رخ میدهد.
2ـ همان کسانیکه در کشورهای غربی نشسته برای سقوط دادن رژیم سابق از سر اشرف غنی جوانان ما را در دامن طالبان انداختند، این حقیقت تلخ را میدانستند چونکه در دوره اقتدار خلقی ها و پرچمی ها در کرسی های معتبر دولتی بودند ولیکن خاطر دشمنی با غرب، دانسته این خیانت را کردند.
من در سال های گذشته چندین مقاله از سر اقتصاد افغانستان نوشتم و لیکن عقل ملی را برای هدف و مرام شان چنان اسیر گرفته بودند، از قشر قلمداریکه در داخل کشور بودند، حداقل ده در صد شان برای دانستن راز اقتصاد افغانستان علاقه نمی گرفتند، برعکس آنقدر به بی منطقی اسیر شده بودند، امریکا و غنی طالبان و داعش را از طرف شب با هلیکوپترها در شمال انتقال میدهند گفته اگر یک خائن این سفسطه را نوشته می کرد، کس به حقیقت بودن و نبودن او دیدن نداشت هرکس وطنپرست شده امریکا و غنی را دشنام میداد.
حالا که او خائنها در اروپا امریکا زندگی غربی دارند یا شما دربدر شده ها با این قوس اقتصادی؟
اوکتای اصلان راه سوم
***
13
ازبکهایم تغییر بخورید تا از ساده گی بیرون شده سیاست یاد بگیریم.
*
طالبان که ولسوالی های ولایت های ازبک نشین را تصرف نموده جنگ را به مرکز ولایتها رساندند، من خاطر آبرو ازبکایم پیشنهاد دادم تا با مولوی عبدالسلام حنفی تماس گرفته، تا نمایان شدن سرنوشت پایتخت، مرکز ولایتهای ازبک نشین را بی طرف اعلان کنیم و اداره را به کمیسیون بی طرف بسپاریم؛ (کارمن یک بازی سیاسی بود) بدبختانه از اینکه جامعه ازبک را ساده، احساساتی و دور از منطق سیاست تربیت کردند، بعضی ها مهر طلب پرستی را به نام من زدند و بعضی ها با سرشت تنگنظری مخالفت کردند. حالا که من از اشتباه های طالبان نوشته های انتقادی می کنم، بعضی جوانان ما، منطق بازی سیاسی از سر مولوی عبدالسلام حنفی را ادراک نکرده، انتقاد می کنند چونکه بدبختانه سیاست را در جامعه ازبک ما با دو رنگ معرفی کردند؛ با رنگ سپید و با رنگ سیاه!
(این معرفی بود قربانی چهل سال به یاس تبدیل شد و چیزیکه از قربانی ها نصیب خلق ما شد گورستانها شد؛ هزاران جوان ما در آنها دفن هستند)
یعنی، در عقل او جوانان یا دشمنی را انتخاب باید کنم و یا از نام دوستی تسلیم باشم؛ من می گویم ای جوانان تغییر بخورید؛
ای جامعه ازبک تغییر بخور.
تغییر بخورید تا کمی سیاست یاد گرفته، طریقه نجات یافتن از بدبختی ها را پیدا کنیم.
دوستان عزیز اگر نوشته های من را تعقیب داشته باشید، من همیشه با اخلاق بی طرفی نوشته کردم و لیکن محمداشرف غنی را و رژیم او زمان را آخرین شانس مردم افغانستان گفتم.
این تز من به معنی طرفدار بودن به رژیم سابق و ضد بودن در کدام طرف نبود، من آنچه باور داشتم او باور خود را نوشته کردم. خوشبختانه منطقی بودن تز من را زمان نشان داد، چونکه رژیم طالبان در شرایط بد اقتصادی قرار دارد و این شرایط حداقل برای چند دهه افغانستان را به عقب می راند.
رژیم سابق با فسادترین رژیم بود و لیکن اگر ترمیم می کردیم افغانستان را عضو جامعه مترقی ساخته، بمانند کره جنوبی از همکاری او جامعه استفاده نموده، به سمت رفاه اجتماعی می برد و لیکن بدبختانه این شانس در زیر قلم و سیاست بازی مارکسیستها و با خیانت لیدران قومی و جهادی از تقدیر قسمت مردم افغانستان گرفته شد.
ناگفته نماند در دنیای امروز بدون همکاری اقتصادی کشورهای غربی، از نقطه نظر اقتصادی زنده بودن افغانستان ناممکن است. همان کسانیکه شب روز در تلاش سقوط رژیم بودند، این حقیقت را میدانستند، دانسته افغانستان را به این حال سپردند.
دوستان عزیز، همان گونه که از بعضی استقامت رژیم سابق انتقادهای سخت داشته، غنی را و رژیم را آخرین شانس می گفتم، در رژیم طالبان نیز او اخلاق را دارم.
یعنی اگر رژیم طالبان کارهای خوب به نفع مردم افغانستان کند، من از او کارها حمایت می کنم و لیکن نقطه های ضعیف شان را و کارهای خراب شان را بمانندیکه لیدران جهادی و قومی را و فعالیت های قلمی و سیاست بازی مارکسیست های خلقی و پرچمی را زیر قلم آورده انتقاد سخت داشتم، انتقاد می کنم.
حالا شما جوانان در انتقاد من، من را دشمن طالبان و از حمایت کارهای خوب آنها، من را طرفدار طالبان اگر بدانید، من به روی تان می گویم این جهالت است و اسیر بودن در اخلاق مارکسیستهاست بنااً تغییر بخورید تا کمی سیاست یاد بگیریم.
همین اکنون در جامعه افغانستان دهها پرابلم وجود دارد بطور مثال ظلم کوچی ها بالای خلق ما یکی از مشکلات رژیم طالبان می باشد، حالا سوال این است در مقابل این پرابلم، در پسشروی جامعه ازبک ما کی مسئولیت دارد؟ رهبران پشتون طالبان؟ و یا با رهبری مولوی عبدالسلام حنفی طالبان ازبک ترکمن ما؟
از اینکه خائن های خود ما ازبکها، جامعه ازبک ما را، ساده و احساساتی و بی منطق تربیت کردند، هر کدام تان انگشت انتقاد را بالای رهبران پشتون می گذارید و لیکن من در مقابل همه شما ایستاد شده می گویم ای ازبک های ساده ی من، اگر از ازبک های خود ما و از ترکمن های خود ما طالب شده تا در رهبری طالبان رسیده باشند و برای پیروزی طالبان به قدم نخست منطقه خودشان را به نفع آنها سقوط داده باشند چرا به قدم اول آنها مسئولیت نداشته باشند؟
چرا در عوض رهبران پشتون طالبان از یقه مولوی عبدالسلام نمی گیریم؟
چرا پرابلم های خلق را با طالبان ازبک و ترکمن در میان گذاشته، آنها را زیر فشار نمی گریم؟
تغییر بخور ازبکم؛
تغییر بخور جامعه ازبکم.
تغییر بخور از ساده گی بیرون شو و سیاست یاد بگیر تا سیاست بازی کرده بتوانیم.
ای جامعه ازبکم، پرسش دارم، در رژیم سابق از بین خود ما وزیرها و وکیلها و رئیسها تا معاون اول ریاست جمهوری بود، آیا کدام وقت خاطر حل مشکلها، آنها را زیر فشار گرفته، در روی شان مسئولیت شان را گفتیم؟
نگفتیم!
چونکه جامعه ما ازبکها اسیر بی منطقی بود و است.
از رهبر گرفته تا وزیر، از وکیل گرفته تا رئیس، هر بدی که می کرد حمایت داشتیم و لیکن شب روز غنی را و رژیم او را دشنام میدادیم چونکه خائن های جامعه ازبک، عقل ملی ما را با این بی منطقی تربیت کرده بودند و اسم این رسوایی را ازبک پرستی گذاشته بودند.
من می گویم، نه پشتون را دشنام بدهید و نه رژیم را توهین کنید، کاریکه باید کنیم، یقه طالبان ازبک و ترکمن خود را بگیریم در قدم نخست یقه مولوی عبدالسلام حنفی را باید بگیریم تا سیاست بازی شود.
بگیریم یا آدم باری مسئولیت شان را درک کنند و یا رسوا رذیل شده از کرسی های شان دور شوند. دور شوند تا جامعه ازبک، انسان های قوی سیاست دان را در سیاست افغانستان تربیت داده بتواند.
ای خلق با شرف ازبک!
یک عده خائنها از سیاست تا اقتصاد، از فرهنگ تا زبان، از تاریخ تا هویت، برای جامعه ازبک خیانت کردند و دروغ گفتند. بطور مثال «در بین تورکها خودت بیک یعنی سردار» هستی گفته، تلفظ هویت مان را تغییر داده «اوزبیک» گفتند.
از اثر گازدادن آنها و خیانت آنها ما و شما خود را در بین تورکها، سردار، معتبر، رئیس دانسته، به این اخلاق فاشیستی اسیر شدیم و از دانستن تاریخ فاصله گرفتیم.
من از شما سوال می کنم آیا در تاریخ بشریت در بین کدام نژاد کدام گروه با اخلاق فاشیستی، خود را عالی مقامتر از دیگران دانسته، هویت سیاسی پیدا کرده است؟
همان خائنها که همین اکنون زنده هستند در مقابل خلق ما جسارت نموده از خیانت شان دفاع کرده نمیتوانند؛ حتی ظاهر شده نمیتوانند.
تا کی ساده گی؟
تا کی گاز گرفتن؟
از شما می پرسم چرا این خیانت را از آنها سوال نکنیم؟
این مطلب را خاطر درس شدن به جامعه پیشکش دارم چونکه خیانت یک نیست، دو نیست در هر بخش خیانت است و حمق ساختن جامعه است.
آیا اینقدر فریب کاری جامعه را رسوا نمی سازد؟
تغییر بخور ازبکم.
تغییر بخور ازبکم تا جامعه تغییر بخورد.
تغییر بخور ازبکم تا لیدرهای قوی سیاست دان ما جامعه ازبک، در سیاست افغانستان نقش بازی کنند.
اوکتای اصلان راه سوم
***
14
طالبان دولت امارت شان را همه شمول میدانند آیا دنیا این دولت را با عملکردهای او، همه شمول قبول نموده به رسمیت شناخته میتواند؟
*
هر انسان و هر گروه حقیقت خود را دارد و تلاش می کند زندگی را با او حقیقت دیدن کند.
حقیقت گروه طالبان و حقیقت دنیا در ارتباط دولت همه شمول بودن، یکسان نیست. حالا سوال این است، آخر کار در کجا خواهد رسید؟
دوستان عزیز! برای مختصر نوشتن بگونه سوال جواب مقاله را تکمیل می سازم.
سوال: تنظیم طالبان آنچه حقیقت دانسته و درست دانسته و با او حقیقت و درست عمل انجام داده، می خواهد رضایت خلق افغانستان و رضایت دنیا را گرفته، به رسمیت شناخته شود آیا ممکن شده میتواند؟
جواب: سیاست با حقوق یکجا حرکت دارد. این حقیقتی ست که با شمول مطبوعات افغانستان، کس در افغانستان به او دیدن ندارد.
دنیا هر تعامل که با طالبان می کند، نخست بخش قانونی آن را در نظر می گیرد و بعد سیاست خود را بازی می کند.
چونکه اگر سیاست از چوکات حقوق بیرون شود، کس در مقابل قانون های کشورهای دنیا و قانون های بین دولتها جواب داده نمیتواند.
تنظیم طالبان در هر مسائل، سیاسی رفتار دارد، نه حقوقی و سیاسی!
سوال: اگر ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی آرزوی به رسمیت شناختن دولت طالبان را داشته باشند، با این عملکرد طالبان و با این ائدیولوژی طالبان، دولت طالبان را به رسمیت شناخته میتوانند؟
جواب: کشورهای غربی یک طرف قضیه، روسیه و پاکستان که با طالبان نزدیکی نشان دادند، اگر آرزوی به رسمیت شناختن را داشته هم باشند، با اقلیم یکه تنظیم طالبان به وجود آورده است حقوقاً نمی توانند دولت امارت اسلامی طالبان را به رسمیت بشناسند؛ اگر ممکن می بود پاکستان تا حالا به رسمیت می شناخت.
سوال: تنظیم طالبان و با شمول مطبوعات افغانستان و تحلیلگرهای سیاست در افغانستان، ثروت بزرگ ده هزار میلیون دالری میراث خدمت محمداشرف غنی را از طرف ایالات متحده امریکا، بولوکه شده میدانند آیا ایالات متحده تصمیم آزاد سازی این ثروت را بگیرد، حقوق اجازت میدهد؟
جواب: در افغانستان چه مطبوعات باشد و چه لیدران سیاسی و تحلیلگران سیاسی باشند، در هر مسئله بخش حقوقی آن را درنظر نگرفته گپ می زنند.
این اسلوب گپزدن، بیشتر از هرکس به خلق افغانستان ضرر میدهد چونکه حقیقت ناپدید می شود.
بلوکه شدن (مسدود) ثروت ده هزار میلیون دالری، یک قضیه سیاسی نیست کاملاً به حقوق ارتباط دارد.
قانونها در ایالات متحده و دنیا، این ثروت را مال مردم افغانستان میدانند بنااً حقوقاً رژیم یکه دولت افغانستان را رهبری می کند، از طرف خلق افغانستان و از طرف حقوق دنیا باید به رسمیت شناخته شود.
همین اکنون در پراتیک، رژیم دولت امارت طالبان، افغانستان را در اداره دارد و لیکن در نزد حقوق دنیا، این رژیم از یک گروه جنگجو عبارت است.
در این اقلیم، دولت امریکا حقوقاً این ثروت را به افغانستان ارسال کرده نمیتواند.
روسیه، پاکستان، چین و در افغانستان هرکس تقاضا دارد تا این ثروت از طرف دولت امریکا آزاد شود؛ این تقاضا حقوقاً نادرست است.
اگر که طالبان بخواهند به این ثروت برسند، نخست باید، با تعامل های ملی افغانستان سازش کنند و بعد، با اقلیم داخل افغانستان موانع حقوقی را در دنیا برطرف نمایند تا از طرف کشورهای دنیا موجودیت شان به رسمیت شناخته شود و بعد تقاضا آزاد سازی را کنند.
روسیه، ایران، پاکستان و چین این قضیه را سیاسی ساخته، بهره برداری سیاسی می کنند. اگر این کشورها نیت بهره برداری را نداشته باشند، بفرمایند دولت امارت را به رسمیت بشناسند.
محمداشرف غنی با ذکا سیاست دانی خود کاری را انجام داد، باشمول پاکستان هرکشور اگر بخواهد هم، دولت امارت را با این اقلیم به رسمیت شناخته نمیتواند.
بنااً دولت امریکا اگر بخواهد هم ثروت میراث غنی را آزاد ساخته نمیتواند چونکه حقوقاً ناممکن است.
سوال: آیا طالبان اسلوب دولتداری را تغییر داده، با تعامل های مردم افغانستان و تعامل های دنیا نزدیک شده میتوانند؟
جواب: عملکرد تنظیم طالبان با گفتار طالبان تفاوت دارد. این تنظیم قبل از آمدن به کابل و بعد در روزهای نخست، پیام های خوش و نیک از همه شمول ساختن دولت داد و لیکن در پراتیک یک دولت کاملاً پشتونی به عقیده خاص را در نمایش گذاشت و آن را همه شمول گفت و اعتبار را باخت.
خلق افغانستان که از قومها و عقیده های مختلف شکل یافته است، دولت امارت طالبان از ارزشها و قومهای مردم افغانستان نماینده گی نمی کند. از اینکه در شروع، کار را ناسنجیده عمل کرد، اگر از این بعد عقب نیشینی کند در بین خود به انارشی می رود و اگر عقب نیشنی نکند، زمان، این دولت را فرومی پاشد.
گپ بسیار جالب این است «تا پیروزی طالبان زمان در علیه ی ایالات متحده و در منفعت طالبان بود، حالا زمان در منفعت امریکا و در علیه ی طالبان شده است»
اوکتای اصلان راه سوم
***
15
هر سیاستمدار خام به اندازه آقای متین بیک، خامی خود را رسوا ساخته نمیتواند.
*
در سیاست یا دانسته باید گپ زد یا خاموش نشست.
مصاحبه اخیر آقای بیک با بی بی سی، رذالت بزرگ از نام اوست و پند خوب به خلق ازبک ماست.
آقای بیک در دوره اقتدار محمداشرف غنی در کرسی های معتبر دولت از اسم نماینده خلق ازبک کار کرد؛ نماینده یکه نه ازبکها حمایت داشتند و نه او با ازبکها بود.
رژیم که روبه سقوط بود، از بسکه عاشق کرسی های معتبر بود، در عوض شاکرکارگر رئیس دفتر ریاست جمهوری شد.
او در قدم نخست، نزاکت قومی را در مقابل قوم ازبک رعایت نکرد و از ادراک بسیار مسائل فقیر بودن خود را انعکاس داد.
او در مصاحبه دور از ذکا سیاسی، گپ های زد، احتمال دارد محمداشرف غنی شنیده با تبسم گفته باشد «حمق»
حالا من از مصاحبه این آقای ازبکم، برای او درس سیاست میدهم.
از مصاحبه او:
بی بی سی دلیل فرار غنی را از او می پرسد.
جواب او: او با کلمه تاسفها گپ خود را شروع می کند و سبب سقوط رژیم را مربوط به فرار غنی میداند و ادامه داده می گوید: «مه بیشتر بیشتر معتقد به یی می شم که از عملکرهای شخصی شان هراس داشت»
دوستان عزیز، این قسمت گپ آقای بیک را با دقت شنیده تفکر کنید. چونکه آقای بیک با این گپ خود از یک طرف خود را بیسواد سیاست معرفی کرد و از جانب دیگر حلقه دار ملامتگی را در گردن خود انداخت.
اگر بپرسید با کدام منطق؟
جواب:
الف ـ غنی سیاستمدار هوشیار و دور اندیش است. استراتژی این فرار را، غنی با این وصف خود گرفت. چونکه او، اقتصاد افغانستان را، استعداد لیدری طالبان در سر اقتصاد را، حقوق بین ملتها را و سیاست دنیا را خوبتر و بهتر میداند.
او در قدم نخست، ثروت ده هزار میلیون دالر را که خاطر خلق افغانستان جمع کرده بود، او ثروت را در بیرون مملکت انتقال داد.
آقای بیک که از توافق بین کابل و طالبان گپ می زند، توافقات دوحه از هر نگاه برهم خورده بود و تنظیم طالبان غیر از شهرکابل، افغانستان را با زور گرفته بود؛ کابل روحاً تسلیم طالبان بود.
اگر غنی فرار نمی کرد، از اینکه او در نزد حقوق بین ملتها رئیس جمهور قانونی افغانستان بود، قدرت سیاسی بدست طالبان در چوکات حقوق بین ملتها انتقال میافت. در او صورت دولت های دنیا، ناگزیر شده، دولت طالبان را به رسمیت می شناختند. اگر به رسمیت شناخته می شدند، به ثروت بزرگ ده هزار میلیون دالری صاحب می شدند. اگر او ثروت بزرگ بدست طالبان می افتید، طالبان، ایدئولوژی طالبی را به ساده ترین اسلوب در جامعه افغانستان تطبیق داده میتوانستند و بمانند آقای بیک، بی سوادهای سیاست دوره کرزی و غنی را از نام خائن های چپاولگر در دار زده میتوانستند.
غنی که خود را رسماً به محکمه های دنیا سپرد، از لیدران قومی و جهادی شروع، بمانند آقای بیک، هزاران کرسی دار دوره کرزی و غنی که، در بیرون مملکت زندگی سلطانی را ساختند، اگر ایالات متحده با دیگر دنیای مترقی و یا طالبان اینها را در محکمه کشیده، به کیفر جزای شان، خاطر چورچپاول وطن برسانند، تمام خلق افغانستان استقبال می کنند.
محمداشرف غنی، خاطر رسوا نشدن این بی سوادهای سیاست، استراتژی فرار خود را به این بی سوادها نگفته عملی ساخت.
غنی با استراتژی فرار خود، کاری کرد، تا نزدیک شدن طالبان با تعامل های دنیا، هیچ کشوری دولت طالبان را به رسمیت شناخته نمیتواند.
از جانب دیگر تا دولت طالبان به رسمیت شناخته نشود، ایالات متحده و دنیا، اگر بخواهند هم، ثروت ده هزار میلیون دالری میراث غنی را به دولت طالبان داده نمیتوانند.
سخن گوهای طالبان، در راس آنها سرپرست وزارت خارجه شان، چه اندازه این ثروت را از ایالات متحده و دنیا تقاضا کنند، به همان اندازه مسخره ی تاریخ می شوند.
غنی با این بازی سیاست خود، در سیاست آینده ی افغانستان، برای قهرمان ملی شدن، نقش خود را بازی کرد ولیکن متین بیکها از درک او عاجز اند.
ب ـ آقای بیک از عملکرد خراب غنی گپ می زند، فرض کنیم غنی فاسدترین چهره در سیاست افغانستان بود و آقای بیک پاکترین چهره بود. او که خلق ازبک افغانستان را تمثیل داشت، در او صورت چه بد می کرد در نزد غنی فاسد؟ آیا ارزش اعتبار و عزت ما خلق را نمی دانست؟
در اقتدار غنی که جناب ما در کراسی های معتبر بود، آیا کدام زمان در جامعه ازبک آمده، فاسدی غنی را گفته با خلق ازبک ما مصلحت کرد؟
از همه جالبتر، آقای متین بیک ما، چه اندازه مرد خراب بودن غنی را از سال 2014 دانسته، با او کار کرده است.
(آقای بیک! تو که اینقدر خائن بودن غنی را میدانستی، چه بد می کردی در نزد او؟)
از اینکه عقل آقای ما را کرسی های معتبر ربوده است، دار خائن بودن خود را، خود در گردن خود انداخته و لیکن ادراک این رسوایی را تا حال خود نمیداند؛ این است استعداد سیاسیون ازبک ما!
در سوال دیگر بی بی سی آقای بیک از برنامه غنی گپ میزند که به عقیده ی آقای بیک، غنی دور از آن چیزیکه اینها واقعیت افغانستان می دانستند، عمل داشت. آقای بیک باید درک کند غنی با او برنامه خود می خواست در سیاست افغانستان اقلیم جدید سیاست را بیاورد.
چونکه اقلیم یکه با لیدران قومی و جهادی و با عنعنه های دوره جنگ جهادی و طالبان شکل گرفته بود، افغانستان را از سیاست ملوکالطوایفی دور ساخته نمیتوانست و سبب سقوط بدست طالبان می شد که شد.
اگر اقلیم جدید سیاست غنی را متین بیکها خاطر آینده خلق خود درک می کردند، امروز طالبان مظفر نمی شدند. اگر متین بیکها بازهم او اقلیم را نادرست می دانستند، آیا کدام برنامه از بیرون شدن سیستم ملوکالطوایفی لیدران قومی و جهادی در دست داشتند؟
گپ بی سنجیده زدن بدست غنی برای قهرمان ملی شدن مواد میدهد.
آقای بیک که از او سیاست انتقاد می کند، خودش شریک او سیاست بود. یعنی آقای بیک در روی شرف خود، خود سلی زده و لیکن از رسوایی خود خبر ندارد.
آقای بیک در ادامه جواب خود، خود را یک نجات دهنده به خیانت های غنی دانسته، از مشورتها گپ می زند.
من اوکتای اصلان راه سوم عضو جامعه ازبک، در دو زبان شاعر و نویسنده هستم. با نوشتن کتاب گرامر زبان ازبکی، برای سواد پیداکردن متین بیکها خدمت تاریخی را در جامعه ازبک خود انجام دادم. متین بیکها یا شاکرکارگرها که از حقوق خلق ازبک ما در او کرسی ها رسیدند، چند کلمه ازبکی را یکجا ساخته چند جمله ساخته نمیتوانند آیا کدام اینها از خدمات من تشکری کردند؟
در دوره اقتدار اینها ما خلق شاهد نشدیم حداقل یکبار درد یک انسان ما را پرسیده باشند.
در نزدیکی انتخابات ریاست جمهوری خاطر چاپ کتاب هایم یک تقاضانامه نوشته کردم؛ هرکس خبر است چونکه از همین فیسبوک نشر کردم، از هراس تاثیر قلمم در 24 ساعت از تیم عبدالله عبدالله و محمداشرف غنی تماس برقرار شد و وعده ها داده شد.
بعد از انتخابات، آقای مارشال دوستم و داکتر فرهمند که به فراموشی سپردند، با زیر فشار گرفتن آقای کارگر، آن چیزیکه توانستم pdf سه کتاب را به ریاست جمهوری رساندم و خلاص!
آقای بیک که از مشورت و مصلحت گپ میزند، این آقا کدام وقت با خلق خود نزدیک شده کدام مصلحت انجام داده؟
اینها که با غنی صاحب در آرشیو تاریخ سپرده می شوند، نام اوکتای اصلان راه سوم با خدمت هایش همیشه جاویدان خواهد بود. می پرسم کدام وقت حداقل یک سلام برای من و یا برای کدام فرهنگی دیگر جامعه ازبک روان کردند؟
در خاتمه یک نقطه را عرض شما دوستان کنم، خلیلزاد بازی تحریک بخشیدن متین بیکها را در راه انداخت. امارت اسلامی در بازی غنی از سر ثروت ده هزار میلیون دالر مسخره تاریخ می شود. متین بیکها که بی سواد در سیاست هستند، به خواست محمداشرف غنی تا که میتوانند رسوایی شان را استفراغ می کنند و غنی تماشا نموده اینها را «حمق» می گوید. اینها که تا اخیر در سر خودشان، از بی سوادی شان در سیاست، رسوایی را می اندازند، غنی در ختم کار با محکمه ها و با کتابها و با مصاحبه های دقیق مطبوعاتی قهرمان ملی تاریخ می شود؛ این است استعداد سیاست دانی غنی و این است استعداد درک متین بیکها از سیاست های غنی!
اوکتای اصلان راه سوم
***
16
طالبان به امریکا سرخم کردند!
آقای امیرخان متقی، اگر محمداشرف غنی بمانند رژیم مارکسیستها و به مانند رژیم مجاهدین چیزی از دارایی را میراث نمی گذاشت، مشکل اقتصادی مردم افغانستان را چگونه حل می ساختید؟
حالا که شما سر به امریکا خم کردید، فرق بین شما و رژیم غنی در چیست؟ اوحداقل علم اقتصاد را میدانست یا شما؟
*
امروز امیر خان متقی، سرپرست وزارت خارجه طالبان برای نخسیتن بار در یک نامه سرگشاده به کنگره ایالات متحده آمریکا، با لحنی بسیار آشتی جویانه اعتراف کرد که افغانستان با بحران مالی و اقتصادی شدید مواجه است و اگر میراث ده هزار میلیون دالر محمداشرف غنی به طالبان داده نشود، بحران اقتصادی مردم افغانستان، مشکلات جدی را به دنیا میاورد و سبب مهاجر میلیونها در بیرون افغانستان می شود.
او با لحنی بسیار نرم، ایالات متحده را به سرمایه گذاری معدن های افغانستان و زراعت افغانستان دعوت کرد.
***
قلم تاریخ خطا نوشته ندارد.
حقیقت، آن خورشیدی ست اگر امروز نوراش را انعکاس ندهد، فردا انعکاس می دهد.
در دولتداری اگر تجربه از اقتصاد و سیاست دنیا نداشت، بمانند طالبان سردرگم می شوند.
طالبان نه لیدر دارند و نه کادر با تجربه از دولتداری دارند. اینها را یک ائدیولوژی رهبری دارد. اگر ایالات متحده میراث غنی را برای اینها نفرستد، از داخل اینها در بین خود اینها جنگ شروع خواهد شد چونکه ائدیولوژی، پول چاپ ندارد.
حالا سوال این است «پول یکه غنی میراث گذاشت، اگر به اقتصاد افغانستان جدا از این پول، کمک اقتصادی پول نقد دنیا ادامه نیابد، اگر این پول داده هم شود، بعد از ختم این پول، اقتصاد افغانستان را طالبان با کدام منبع اقتصادی رهبری می کنند؟»
یا سوال دیگر، فرض کنید بمانند میراث مارکسیستها، افغانستان در عوض ده هزار میلیون دالر، با بیست میلیون دالر به طالبان تسلیم می شد، طالبان با کدام منبع اقتصادی برای کارمندهای دولتی معاش میداد؟
هر وطندارم درک کند، برای زنده ماندن مردم افغانستان حداقل در هر سال هشت هزار میلیون دالر ضرورت است تا مواد اولیه را از بیرون افغانستان خریداری کنند. اقتصاد افغانستان تنها ده در صد این پول را داده میتواند، نود در صد تا امروز کمک کشورهای خارجی بود، اگر این کمک نرسد این پول از کجا پیدا می شود؟
ای کاش حداقل در عوض ده در صد گپ های سیاسی، گپ اقتصادی در این کشور زده می شد.
ای کاش چیزی از علم اقتصاد به خلق افغانستان داده می شد.
فراموش نکنیم افغانستان یک کشور چهل میلیونی ست.
اوکتای اصلان راه سوم
***
17
در تاریخ افغانستان یک بار شانس دموکراسی با همکاری کشورهای دموکرات میسر شد ولیکن در عوض آوردن دموکراسی افغانستانی، یک رژیم فاسد ضد دموکراسی را ما خود خلق، بالای خود آوردیم.
چونکه به قومها تقسیم شده از لیدران قومی و جهادی دفاع کردیم. آنها که گناهکارهای دهه نود عیسوی بودند و سبب آمدن رژیم طالبان شده بودند، لیکن ما خلق در عوض درس کشیدن از او تاریخ، دوباره آنها را نجات دهنده تصور نموده، رژیم دموکراسی را که کشورهای دموکرات آورده بودند، فدای او مفت خورها کردیم.
(حالا تاریکترین رژیم دنیا حاکم افغانستان است)
در او مدت حداقل کوچکترین تلاش برای اصلاح رژیم نکردیم و کوچکترین تلاش برای معرفی دموکراسی حقیقی نکردیم.
(تاریخ خائنها را فراموش نمی کند)
قلم بدست های مارکسیست بخصوص خلقی ها و پرچمی های مارکسیست تا که توانستند با تبلیغات دروغ، ذهنیت خلق ما را به آغوش طالبان انداختند.
(حداقل یک این خائنها سر بلند نموده، حداقل از یک دروغ خود دفاع کرده نمیتواند چونکه با آمدن طالبان، زمان تمامی گفته های آنها را دروغ کشید)
امروز از اثر خیانت او خائنها طالبان حاکم در قدرت سیاسی افغانستان هستند؛ چشم او خائنها روشن شود.
طالبان را دنیا به رسمیت نمی شناسد چونکه اگر به رسمیت بشناسد، برای تمامی گروه های جهادی یک الهام می گردد؛
(دنیا از ترس آینده خود به رسمیت نمی شناسد)
دنیا کوچکترین همکاری اقتصادی را از سر دولت طالبان به خلق افغانستان نمی کند. چونکه اگر بکند، او اقدام، مغایر حقوق جهانی می شود.
دنیا تصمیم دارد از سر سازمان های خیریه کمک اقتصادی را به خلق افغانستان برساند و لیکن این اسلوب را امارت اسلامی پذیرفته نمیتواند. اگر بپذیرد در آینده از لحاظ سیاسی به ضرر سیاسی شان می شود؛
این مشکل چه قسم حل فصل می شود؟
(ده هزار میلیون دالر که محمداشرف غنی در بانک جهانی ذخیره کرده بود، تا زمانیکه یک رژیم مردمی با تعاملات دنیا ساخته نشود، بانکها از نقطه نظر حقوق جهانی به امارت طالبان داده نمیتوانند و با شمول امریکا کشوری در دنیا نیست که صلاحیت دادن آن را از نقطه نظر حقوق جهانی داشته باشد)
امروز خلق بیچاره در بسیار مناطق افغانستان اولادهای شان را در فروش گذاشتند چونکه نان خوردن ندارند.
اگر این وضعیت اقتصادی دوام کند تراژدی بزرگ مردم افغانستان، ثبت تاریخ می شود.
همان خائنها که خلق ساده را فریب داده هزار یک دروغ گفته خلق ساده را به این احوال آوردند، شرف و وجدان دارند ندامت داشته باشند؟
هر نوشته که در فیسبوکها بیشترین لایک را گرفت، محتویات او از دروغ شکل گرفته بود. بطور مثال نوشته های عارف عرفان از سرتا اخیر دروغ بود و فریب بود و است. اگر باور نکنید با اوضاع امروز بررسی کنید.
تمامی تحلیل گرهای که در تلویزیونها تحلیل داشتند دور از حقیقت گپ میزدند. اگر باور نکنید از یتویب شنیده با اوضاع امروز بررسی کنید.
حقیقت تلخ است!
تا امروز هر مقاله که نوشته کردم درست بودن او را زمان به اثبات رساند.
(از عارف عرفان شروع، اگر یک کس حداقل یک مقاله من را در رخم بکشد که زمان منطق او را رد کرده باشد، من از همه مردم عذرخواهی می کنم)
از عارف عرفان شروع، تعداد زیاد تحلیلگرهای سیاسی، خلق را حمق ساخته صدها لایک گرفتند، من با تعداد زیاد آنها تماس گرفته گفتم «به خلق تان خیانت نکنید»
به تاریخ تان خیانت نکنید.
حداقل در نام تان خیانت نکنید اگر فردا با فریب شما خلق ساده در آغوش طالبان بروند، نزد وجدان خجالت زده می شوید.
(با عرف عرفان سه بار تماس گرفتم و گفتم حداقل یک نوشته نداری زمان منطق او را رد نکرده باشد. پرچمی هایت را اینقدر حمق نساز)
اگر آنها شرف و وجدان داشته باشند، امروز حال احوال خلق را از نزدیک زیر بررسی بگیرند.
اوکتای اصلان راه سوم
***
17
چرا دنیا، دولت امارت اسلامی را به رسمیت نمی شناسد و چرا امارت اسلامی به تعامل های دنیا، خود را نزدیک ساخته نمیتواند و با این سردرگمی وضعیت اقتصادی خلق افغانستان در کجا خواهد رفت؟
*
ما خلق افغانستان از دست خود، بدبخترین خلق دنیا شدیم. یک عصر پیش دولت ترقی خواه امان الله خان را بدست چند سرسری سپرده، سبب آمدن یک دولت تند دیکتاتور شده بودیم. او دولت چه در زمان نادرخان و چه در زمان اقتدار عموهای محمدظاهر (کاکای محمدظاهر) به کس اجازه نمیداد حداقل خاطر گفتن دردهای خود سر را بلند می کرد؛ تاریخ دوباره تکرر کرد!
محمدظاهر که با تجربه سال های دراز، دهه دموکراسی را در کشور آورد، تمایل چپی پیداکردیم و به یک ایدئولوژی تند مارکسیستی دور از منطق، سرنوشت را خود ما خلق، از دموکراسی محمدظاهر گرفتیم و به او مصیبت سپردیم و بعد، سالها به هوس آوردن دموکراسی شدیم.
برای برآورده شدن هوس ما خلق، مسیر دموکراسی را دنیای ترقی خواه برای ما باز کرد ولیکن، به تبیلغ چند خائن که خودشان در کشورهای دموکراسی غربی زندگی دارند و از هر نعمت دموکراسی بهرمند هستند، با یکجا با آنها، به تبلیغ یک عده خائن های مفتخور که در داخل کشور بودند، اینبار در عوض ترمیم دولت یکه، خلق ما را به سوی دموکراسی میبرد، او دولت را رسوا ساخته به امارت اسلامی یعنی به تندروترین ذهنیت منطقه سپردیم.
رهبری این دولت، به دست یک گروه انسان و یا بدست یک حزب سیاسی نیست که تغییر فکر کند. از عملکردشان نمایان است اینها را یک ذهنیت تند در محوطه یی کوچک رهبری دارد. یک ایدئولوژی تندرویکه اسلام و حیات انسان را از محوطه تنگ دیدن دارد بالای اینها حاکم می باشد.
دیده می شود دنیا اینها را از عملکردشان شناخته است بنااً به گفته های اینها کوچکترین اعتماد را ندارد. با این اسلوب دولتداری اینها، هیچ کشور جسارت به رسمیت شناختن این دولت را در نمایش گذاشته نمیتواند. چونکه دنیا از خود تعاملها را دارد. حقوق در دنیا از خود قاعده ها را دارد. رسم رواج دولتداری در دنیا به بنیاد ارزشهای بشری شکل یافته است. عملکرد دولت امارت اسلامی طالبان با همه این ارزشها در تضاد است. از اینکه اینها را یک ایدئولوژی رهبری دارد، اگر اینها از او ایدئولوژی بیرون شده به تعامل های دنیا نزدیک شوند، در بین شان یک آشوب بزرگ شعله ور می شود و سبب از بین رفتن خود اینها می شود، بنااً نه دنیا از تعامل های خود عقب نیشنی کرده میتواند و نه طالبان ایدئولوژی شان را کنار گذاشته میتوانند. این بارکی قضیه است وضعیت یکه با پیروزی این گروه در افغانستان به وجود آمد، چیزی را که نصیب خلق افغانستان می کند اگر مختصر بگویم «دربدری، گرسنه گی و عقب ماندگی» می باشد و در اخیر برای شعله ور شدن جنگ جدید سبب می شود.
فراموش نکنیم «اقتصاد کشور را رهبری کردن، مشکلترین رهبری در دولتداری ست. اقتصاد دان قوی و با تجربه که از دنیا تجربه داشته باشد، اگر در رهبری نباشد، او دولت جزء مصیبت، چیزی را به خلق داده نمیتواند»
خائن های ملی مردم ما، برای پیروز شدن طالبان در شمال افغانستان، هزاران مقاله سرخ انقلابی را، در کشورهای غربی بودند از آنجا نوشتند تا امریکا و ناتو و دولت کابل در چشم خلق شمال، دشمن و ابلیس نشان داده شوند. با تاسفها می گویم این خائنها مظفر شدند چونکه لاف وطنپرستی و ترقی خواهی زده، خلق ساده ما را حمق نموده فریب دادند.
از این که در مقابل این خائنها یک خلق صاف ساده قرار داشت، خوب حمق شده، سبب ناکام شدن دنیای مترقی در افغانستان شدند.
حالا اینها با دربدر شدن خلق شمال، با راحتی، شرف و وجدان زندگی غربی شان را پیش برده میتوانند؟
هزاران خلق ساده بخصوص جوانان شمال با تبلیغ این خائنها حمق شدند و گاز گرفتند. این خائنها تا که توانستند کلتور زبان دشنام را در جامعه رواج داده، سبب فاصله گرفتن ذهنیت صاف ساده خلق ما از دولت شدند و در آغوش طالبان این خلق ساده و صاف انداخته شدند. حالا در مقابل مصیبت بزرگ فقر و گرسنه گی، او فریب خورها قرار دارند نه او خائنها!
خائنهایکه سبب این فلاکت تاریخی شدند، با زن فرزندشان در کشورهای غربی زندگی دارند؛
تاریخ این خائنها را عفو نخواهد کرد!
هرکس یکه نوشته های من را تعقیب دارد، از چند سال به این طرف آمدن یک رژیم تندرو دیکتاتور را پیشبین بودم چونکه خائنها فوق العاده فعال بودند و این فلاکت را میاوردند؛ حالا هر پیشبینی من تحقق پیدا کرد و می کند.
من به حال بدبخت شده خلقم گریان دارم یا او خائنها؟
اوکتای اصلان راه سوم
***
18
زلمی خلیلزاد در مصاحبه اخیر خود گفت: همان روزکه طالبان در دروازه های کابل رسیدند و یک عده شان داخل شهر شدند، ما با رهبران شان در دوحه در توفق رسیدیم، از کابل حامدکرزی و داکترعبدالله عبدالله میامد حکومت موقت از دو طرف ساخته می شد و محمداشرف غنی قدرت را به شکل رسمی به او حکومت انتقال میداد لیکن بعد از توافق با ما، در همان روز بعد از چاشت غنی فرار کرد.
سوال این است، محمداشرف غنی با این فرار خود خدمت به آینده ی افغانستان کرد یا خیانت کرد و چرا هرکس را فریب داد؟
*
محمداشرف غنی در منطق تعاملات حقوق جهانی، با فرار خود دست تمامی کشورها را بست تا حکومت طالبان را به رسمیت شناخته نتوانند.
چگونه؟
جواب:
بعضی تعاملات در حقوق جهانی وجود دارد، دست کشورها را بسته می سازد. در تعاملات حقوقی جهانی، تنظیم طالبان یک گروه جنگجو قبول شده است، هیچگونه حق در تعاملات حقوقی جهانی ندارد. محمداشرف غنی در تعاملات حقوقی جهانی، رئیس جمهور رسمی افغانستان بود، اگر طالبان قدرت سیاسی را از دست او می گرفتند، جهان مجبور می شد اقتدار طالبان را به رسمیت می شناخت.
(فرار غنی به خاطر برهم زدن برنامه خلیلزاد بود تا طالبان به رسمیت شناخته نشوند بنااً او خلیلزاد، حامدکرزی، عبدالله عبدالله و طالبان را فریب داد و بعد، بازی سیاسی خود را اجرا کرد)
محمداشرف غنی با شیوه فرار خود این امکان را از دست کشورها و از دست طالبان گرفت.
او با این فرار خود برای دست جهان امکان تربیه ساختن طالبان را داد. حالا کشورها و طالبان تنها یک راه حقوقی دارند؛
او کدام راه ست؟
جواب:
دنیای با تمدن، برای پذیرفتن طالبان به عضویت، حکومت طالبان را مجبور می سازد، حکومت طالبان به شرط های حقوق بشر و شرط های آزادی بیان و شرط های حقوق زنان احترام کند و مطابق به قوانین دنیا عمل کند، اگر نکند، حلقه یکه محمداشرف غنی در گردن هر کشور انداخت، اگر حکومت طالبان را به رسمیت بشناسد، او حلقه گلو او کشور را در حقوق جهانی خفه می سازد.
از اینکه طالبان، با این شیوه فرار غنی مجبور شدند کابل را با نظامی های شان تصرف کردند، دست طالبان را برای حکومت قانونی افغانستان و دست کشورها را برای رسمیت شناختن بسته کرد؛
به این خاطر هر کشور شرط حکومت فراگیر را برای رسمیت شناختن پیشکش طالبان می کند و طالبان دوامدار می گویند: «از کابل غنی فرار کرده بود ما خاطر امنیت کابل مجبور شده داخل شدیم»
(رژیم دکتور نجیب که سقوط کرد، میراث دکتور نجیب به مردم افغانستان بیست میلیون دالر بود. محمدداوودخان برای ترقی افغانستان به دوهزار میلیون دالر ضرورت داشت. او، کشور کشور سر به تظیم زده بود تا قرضه پیدا کند. از غنی همین اکنون ده هزار میلیون دالر در بانک های دنیا زنده موجود است. بلی زنده موجود است!
این ثروت، ثروتی ست که افغانستان حتی در رویا خود ندیده بود؛ از نام مردم افغانستان ذخیره است!
طالبان بدون شرم این ثروت را مال مردم افغانستان گفته، برای گرفتن او گریان می کنند. مردم افغانستان که همین اکنون هم، زن فرزند غنی را دشنام میدهند، یگانه امید شان برای زنده ماندن شان از فقر و بدبختی، همین ثروت شده است و خیرات کشورهای غربی شده است که شب روز دشنام میدادند؛ آیا تعجب آور ملت نیستیم؟)
همین اکنون در حقوق جهانی، افغانستان در دست یک گروه جنگجوی غیر قانونی اسیر افتیده است؛ بنااً هیچ کشور این گروه را مقتدر قانونی افغانستان قبول نموده به رسمیت شناخته نمیتواند و هیچ کشور صلاحیت استفاده از ثروت ملی افغانستان را به این گروه داده نمیتواند.
حالا سوال این است، غنی با این چال ذکای خود، خیانت به افغانستان کرد یا در آینده افغانستان خدمت بزرگ نموده، خود را قهرمان ملی ساخت؟
دوستان عزیز، در علم سیاست، عقل و سر هر صدادار خوش خوان، هر شعارنویس دشنامدار باز نمی شود.
باورکنید همان کسان که محمداشرف غنی را برای خوش ساختن دل سادهها، و یا بهتر است بگویم برای حمق ساختن هزاران ساده، هزار یک بدنام ساخته در تلاش لایک گرفتن یا مشهور شدن بودند و هستند، درک ندارند، خود اینها در دست غنی برای قهرمان ملی شدن او، دوامدار سند داده می روند؛
اینها حمق نباشند چه هستند؟
چونکه تا امروز ادعاها، هیچگونه ارزش حقوقی پیدا نکرد، کاملاً در موقف سیاسی و سرسری گیری باقی ماند، چرا غنی این بی منطقی این حمقها را برای قهرمان ملی شدن خود استفاده نکند؟
زلمی خلیلزاد که خاطر پاک ساختن نام خود در تاریخ، در مصاحبه اخیر خود مجبور شد راز یک معامله را افشا کند، عملکرد پراتیک طالبان در همین مدت کوتاه، فرار محمداشرف غنی را آنقدر اعتبار داد، حالا غنی با ثروت ده هزار میلیون دالر که در بانک جهانی برای فردای مردم افغانستان ذخیره کرده بود، قهرمان ملی می شود.
و حلقه حقوقی را که در گردن کشورها انداخته است، و کشورها و طالبان که در بازی حساب شده سیاسی او در رقص اند و همان گونه که خلیلزاد گفت کتاب های زیاد نوشته می شود، کتابها، غنی را قهرمان ملی تاریخ افغانستان می سازند.
این را می گویند ذکای سیاسی!
دشنامها و گپها و عملکردهای کوچه بازاری که خلق ساده را خاطر شهرت یافتن یا بدنام کردن غنی حمق ساخته اند، کدام ارزش حقوقی و تاریخی ندارند.
من با این مقاله این بازی را افشا ساختم، قبول کنید اکثریکه لاف از نویسنده گی و یا لاف از دانش سیاست میزنند حداقل تفکر این باریکی های بازی را، کرده نتوانستند.
باور کنید از این بعد، حقوق دانها و نویسنده های که، نام را معتبر از شهرت میدانند، به این بازی شیطانی غنی سر را باز ساخته، معلومات دادن را شروع خواهند کرد.
اوکتای اصلان راه سوم
***
19
با اقتدار امارت اسلامی در افغانستان هر تشکیل افغانستان از بنیاد دیگرگون شد، یعنی انقلاب رخ داد. حالا سوال این است، ما خلق افغانستان با سقوط رژیم یکه در رهبری او رژیم، محمداشرف غنی بود چه از دست دادیم و با آمدن رژیم طالبان چه بدست آوردیم؟
*
غازی امان الله خان را در بیرون مملکت فرار داده، صد سال پیشیمان شده افسوس کشیدیم چونکه با فرار امان الله خان افغانستان در مسیر کهنه ذهنیت و دیکتاتوری رفت.
ما خلق هر زمان هوس زندگی کشورهای غربی راکردیم و تعداد زیاد ما با صد مشکل به گونه قاچاق در غرب فرار کرد؛
امروز اگر امکان باشد از هر قشر مردم ما به کشورهای غربی فرار می کنند حتی از قشر روحانی!
حقیقت جامعه افغانستان!
همان غرب اسلوب زندگی غربی را، یعنی دموکراسی را برای خود مردم افغانستان در داخل افغانستان امکان داد؛
با کمک میلیارها دالر و زحمات!
در همین هفته بار دیگر یک هزار دوصد میلیون دالر را برای مردم افغانستان جمع کردند تا مردم افغانستان از گرسنه گی وفات نکنند.
در هدف آنها، باید که خود افغانها از تجربه غرب استفاده کرده دموکراسی افغانستانی خود را می ساختند.
آیا ادراک داشتیم؟
نداشتیم؛ چونکه تحقیقگر نیستیم.
صد سال که از فرار دادن امان الله خان پشیمان شده افسوس کشیدیم، با او پیشیمانی بعد از صد سال حداقل چه بودن دموکراسی را ادراک کرده نتوانستیم.
حقیقت مردم افغانستان!
در عوض دموکراسی، اقتدار سلطان های قومی و جهادی و زورمندان نظامی را سبب شدیم. چونکه ما خلق به قومها جدا شده هر قوم، یک یا چند مفت خوریکه خود را سلطان زور می گفتند برای عبادت خود «بت» انتخاب کردیم؛
خداپرستی را رها کردیم مفت خورها را در جای خدا انتخاب کردیم و یک یک بت ساختیم.
رهبران قومی و جهادی برای قومها «بتها» بودند. اینها در قصرها زندگی داشتند، طرفدارهای اینها در زندگی فقیری افتخار این بتها را داشتند.
حقیقت ما مردم افغانستان!
رژیم یکه غرب، دموکراسی تصور داشت، ما با او بتها یک رسوایی را آوردیم. در بین این رسوایی از دست خود ما خلق، از رشوت تا اختلاس هر چیز منفی وجود داشت که خود ما آوردیم و در غرب این رسوایی را دموکراسی افغانستانی گفته تقدیم کردیم.
کارمندهای رشوت خور و چور و چپاولگر از خود ما خلق بودند. (از وزیر تا کارمند عادی)
اینها روز رشوت می خوردند و اختلاس می کرد، شب ملیت پرست شده لاف از ملیت پرستی و وطنپرستی می زدند؛
لیکن عقل ما خلق آنقدر کور شده بود هیچگاه این رسوایی را ادراک نکردیم.
اگر حکومت مرکزی در یکی اینها دست می زد، گپ را قومی نموده، رسوایی می کردیم.
(این رسوایی از ریاست جمهوری تا پایان وجود داشت که خود ما سبب بودیم نه رئیس جمهور)
همان گونه که بعد از صد سال حداقل چه بودن دموکراسی را ادراک نکردیم، عملکرد خود را در مقابل منفعت ملی خود درک کرده نتوانستیم و بدون حساب کتاب سیاسی و بدون درنظر داشت آینده، مسیریکه بالاخره ما را به دموکراسی می رساند و به ترمیم ضرورت داشت، در عوض ترمیم و در عوض درک نقص های رژیم، از سر محمداشرف غنی تلاش کردیم تا او مسیر را تخریب کنیم و بالاخره برای همیشه رژیم دموکراسی را دفن کردیم.
(هر گپ یکه از نام غنی زده سبب سقوط رژیم شدیم، از همان گپها غنی استفاده نموده خود را قهرمان ملی این زمان می سازد چونکه هر ادعای ما خام بود و با حقوق دنیا تضاد داشت)
تحریب کردیم و رسوا ساختیم و سبب آمدن رژیم طالبان شویم.
ماشالله ما باشد؛ مبارک باشد به عقل ما!
اگر عقل سالم در سر میداشتیم، در عوض تخریب، ترمیم می کردیم و در راه خود روان می شدیم.
دموکراسی کدام قالب نیست ملت را داخل او قالب نموده، دموکرات ساخته بیرون بکشیم و جامعه را دموکرات بسازیم.
دموکراسی یک اسلوب زندگی ست، در تجربه و سال های دراز ضرورت دارد. آن چه مهم است، در مسیر او حرکت کردن است!
ما او مسیر را خود ما تخریب کردیم.
مبارک ما باشد!
از خانه ی امرالله صالح شش و نیم میلیون دالر برآمد.
آیا جای تعجب است؟
جای تعجب نیست. چونکه قدرتدارهای جهادی و قومی مانند امرالله صالح که مردمان چپاولگر بودند و در پیشروی چشم ملت این کار را می کردند، ما ملت آنقدر بدبخت ملت بودیم و هستیم «به قوم ها تقسیم شده، هر قوم چپاولگر خود را بت ساخته حمایت کرد»
تنها به زن فرزند غنی دشنام دادیم؛ غنی که امروز بود فردا نبود.
آیا حقیقت این نیست؟
غنی امروز بود فردا نبود اگر عقل ما ملت کار می کرد، این چپاولگرهای قومی و جهادی را حمایت نکرده، از صحنه سیاست دور می کردیم؛ غنی که کدام حمایتگر مردمی نداشت در هر حال از قدرت دور می شد.
لیکن ما چه کردیم میدانید؟
ما، مسیریکه ما را در پهلوی دنیای با تمدن قرار میداد، او مسیر را تخریب کردیم.
ما به اشک چشم صد ساله خود خیانت کردیم.
ما برای نسل های آینده خیانت کردیم.
چونکه دوباره افغانستان را در نقطه ی آوردیم، حداقل سالها کار است، بمانند یک رژیم دیکتاتور نادرخان یک رژیم یکه دنیا بپذیرد به افغانستان بیاید؛
سرنوشت این ملت در دست خود این ملت تا این اندازه سیاه شد!
حتی زمان دو دهه دموکراسی محمدظاهر و زمان محمدداوود را در خواب ببینید.
مبارک باشد به عقل خام ما!
اوکتای اصلان راه سوم
***
20
محمداشرف غنی رئیس جمهور سابق، رسماً تقاضا کرد «یک نهاد مستقل بینالمللی یا سازمان ملل در ارتباط تهمت های فرار دادن میلیونها دالر، محکمه دایر کند، در او محکمه، دروغ بودن یا نبودن این تهمتها به اثبات برسد»
غنی در یک کشور مستقل حقوقی فرار کرد، اگر هزار دالر در جیب او بوده باشد هم ثبت دفتر او کشور شد؛ حالا همان کسانیکه این تهمت را بستند اگر تهمت شان حقیقت باشد باید که خاطر مردم افغانستان غنی را به محکمه جهانی بدهند تا حقیقت روشن شود.
غنی میلیونها دالر را فرار نداد، اگر فرار داده باشد چرا تقاضا محکمه بین اللملی را خود او کرد؟
و لیکن سندهای رسمی بانک های معتبر جهان نشان میدهد محمداشرف غنی «ده هزار میلیون دالر پول مردم افغانستان را (ده میلیارد دالر) از دست زورمندان رژیم سابق (لیدران قومی و جهادی و دیگر قدرتدارهای نظامی) تا چورچپاول نشود گفته به او بانکها انتقال داده است تا در روزهای سخت مردم افغانستان بدرد مردم افغانستان بخورد.
بزرگی این مقدار را بمانند کشورهای چون تاجکستان در عمر شان حتی در خواب ندیدند و از این بعد ذخیره کردن این مقدار پول، یک خیال و هوس افغانستان خواهد شد.
(نوت: نظر به درآمد ملی، حتی اکثر کشورهای سرمایه داری به این موفقیت رسیده نمیتوانند. بطور مثال تمام قدرت اقتصادی افغانستان به اندازه دو یا سه ناحیه شهر استانبول است و لیکن ترکیه با این اقتصاد بزرگ خود 120 میلیارد دالر ذخیره دارد. اگر محاسبه را با ذخیره پول یکه غنی ذخیره کرده است در نظر بگیریم، باید ترکیه حداقل هشت صد میلیارد یا نوصد میلیارد دالر ذخیره می داشت. این گپ من در اکثر دوستان بی منطق نمایان می شود و اما کسی که از علم اقتصاد خبر دارد چه گفتن من را ادراک می کند)
غنی در شرط های بسیار سخت وطن که پنجاه در صد بودجه دولت از کمک های خارجی بود، برای خودکفا شدن افغانستان از اقتصاد این خدمت را انجام داده است.
اگر در داخل افغانستان یک رژیم دور از حاکمیت زورمندان ساخته می شد، با اعتبار این سرمایه، سرمایه گذاری خارجی در افغانستان سرازیر می شد.
(نوت: هدف غنی جلب سرمایه خارجی بود چونکه او راز اقتصاد دنیا را میدانست)
اگر یک کشور پشتوانه اقتصادی نداشته باشد، شرکت های بزرگ در او کشور سرمایه گذاری نمی کنند.
(نوت: بانکها و شرکت های بزرگ ذخیره را ضمانت گرفته سرمایه گذاری می کنند؛ ذخیره اعتبار است)
من بارها گفتم غنی آخرین شانس مردم افغانستان است؛ در عقب این گپم هستم.
(نوت: به کمترین زمان سیاست داخلی طالبان اعتبار گپ من را به اثبات می رساند)
من بارها گفتم غنی تجربه زیاد در اقتصاد دارد و مناسبات نزدیک با دنیای اقتصاد دارد اگر از تجربه غنی مردم افغانستان استفاده کنند افغانستان را ترقی داده میتوانند؛ در عقب این گپم هستم.
(نوت: در افغانستان قوس اقتصادی میاید، از یک طرف ارزش دالر پایان آمده دوباره بلند میرود و از جانب دیگر فقر وحشتناک دامنگیر خلق می شود)
غنی فاشیست نبود و قوم پرست نبود.
(نوت: در زمان کوتاه، شرط های جدید سیاسی افغانستان این حقیقت را به اثبات میرساند)
غنی خاطر فراراش از مردم افغانستان عذرخواهی کرد. اگر فرار نمی کرد تمامی تهمتها در دوش او انداخته می شد حالا که او دست باز خاطر دفاع دارد، با آمدن شرط های سخت سیاسی در داخل افغانستان، او نام خود را برائت داده میتواند و در تاریخ یگانه لیدر پاک بمانند امان الله خان ثبت شده میتواند.
در اخیر: شما دوستان یک فاشیست و قوم پرست را فرار ندادید یک جوهر را فرار دادید. اگر از شروع اقتدار غنی در علیه ی زورمندان قرار گرفته، یک رژیم با پایه های حقوقی را در نظر می گرفتید، اعم از مفت خورهای لیدران قومی و جهادی و زورمندان نجات پیدا می کردید و هم از طالبان نجات پیدا می کردید. «غنی امروز بود فردا نبود شما فردای تان را جهنم ساختید» شما در شروع زورمندان را نجات دهنده گرفتید و بعد برای پیروزی طالبان تا که توانستید جوانان را از دولت دور ساخته، به دامن طالبان انداختید حالا اگر از سختی های رژیم طالبان گریان کنید، سرتان را در سنگ بزنید تا کمی عقل پیدا کنید. حقیقت گفته های من را تاریخ به اثبات میرساند.
همین حالا یک سند به قوم پرست یا فاشیست بودن غنی پیشکش کنید بگویم حتی یک سند، تمام تان گریز می کنید چونکه در دست ندارید.
اگر این گپم حقیقت نباشد از خود سوال کنید و جواب پیدا کنید. «قبول کنید شما خلق را خائنها حمق ساختند»
اوکتای اصلان راه سوم
***
21
امشب آخرین هواپیما امریکا آخرین سرباز و دیپلمات های خود را گرفته افغانستان را ترک گفت. با ترک آخرین هواپیما امریکا، افغانستان رسماً به امارت اسلامی طالبان تسلیم داده شد.
این پیروزی بزرگ را برای او عده ازبکهایم که با نوشته ها و سروده های انقلابی شان جوانان ما را در ضد رژیم غنی قرار داده، برای دفاع از برنامه های پشتونی دیرین دولت پشتونها تشویق می کردند و در نتیجه برای سقوط شهرهای افغانستان، شهرهای ازبک نشین را یک الهام قرار دادند، از جان دل مبارک می گویم.
فرزندان او عده ازبکهایم که حتی گپ زدن زبان مادری شان را از اثر غربی و اروپایی شدن پدر مادرشان از دست دادند، برای پدر و مادر او ازبکهایم این پیروزی بزرگ را مبارک می گویم.
چونکه در این پیروزی نقش اساسی را آنها بازی کردند.
آنها تا که توانستند به مردم ساده ی دربدر شده ی ما، کشورهای غربی را خائن گفتند و دولت را دولت دست نشانده اشغال گران گفته بدنام ساختند.
او خائنها با او عمل شان جوانان فقیر، بی کار، دربدر را در آغوش امارت اسلامی انداختند؛
از جان دل مبارک می گویم.
(خود آنها در اروپا و غرب زندگی غربی دارند آیا یک عبرت تاریخ نیست این حادثه؟)
کشورهای غربی دپیلمات های شان را از افغانستان بیرون کردند این عمل نشان میدهد امارت اسلامی را به ساده گی به رسمیت نمی شناسند؛
چونکه شناخته نمی توانند.
دلیل آن: کشورهای غربی بیست سال طالبان را در بین خلق شان تروریست معرفی کردند حالا اگر به رسمیت بشناسند در سیاست داخلی شان چه جواب داده میتوانند؟
این کشورها برای تغییر دادن ذهنیت خلق های شان برای تغییر خوردن طالبان شرط های بسیار مشکل را پیشکش می کنند، از اینکه طالبان در داخل چند پارچه هستند و در بین شان سرسختترین رادیکالها وجود دارد، به یک باره گی تغییر خوردن طالبان منطقاً ناممکن است.
از این که دو طرف مشکلات داخلی خود را دارد، مناسبات شان به گونه غیر رسمی ادامه میابد. از اینکه غربی ها در سرمایه بانک های بزرگ جهان چون بانک جهانی و صندوق پول نقش اساسی را دارند، این بانکها نظر به قوانین جهانی به یک رژیم یکه در رسمیت شناخته شده نباشد، هیچگونه مناسبات اقتصادی را انجام داده نمیتواند. از اینکه بانک های جهانی مناسبات نزدیک با کشورهای بزرگ چون کشور چین، روسیه و کشورهای عربی دارند، به گونه رسمی این کشورها، امارت اسلامی را کمک کرده نمیتوانند.
خلاصه یک قوس بزرگ اقتصادی در پیشروی ملت ماست که دامنگیر ملت خواهد شد.
از این قوس مردم افغانستان ضرر می بینند بخصوص شمال و شمالشرق دربدر می شوند. این دربدری خلق ما را به او خائن های خلق ما که خلق ما را به این روز آوردند، از جان دل مبارک می گویم.
این پیروزی برای رهبران امارت اسلامی نیز سرپریز بزرگ شد چونکه آنها بمانند دنیا، کوچکترین احتمال سقوط رژیم به خصوص مناطق ازبک نشین را به این گونه گمان نمی زدند.
آنها آماده در حکومتداری نبودند لیکن نصیب شان شد.
این سرپریز است با زبان هر نوع وعده میدهند تا یک حکومت همه شمول را بسازند، لیکن شرط های داخل طالبان کوچکترین امکان را نمی دهد.
برای همه انقلابیون ما مبارک باشد این خیانت!
اوکتای اصلان راه سوم
***
22
امریکا و ناتو را مردم افغانستان ما نتنها شکست دادند، رسوای تاریخ ساختند. نتنها رسوا ساختند، درس برای شرق غرب دادند تا کشورهای بزرگ به کشورهای اسلامی مداخله نظامی نکنند.
(شوخی ست چونکه خلق افغانستان دور از پلان این کار را کردند یعنی خود خلق چه کردن خود را نمی دانست)
در مقابل انتقادهای زیاد، جو بایدن رئیس جمهور امریکا گفت: ایالات متحده برای «ملتسازی» و ایجاد «یک دموکراسی واحد» به افغانستان نرفته بود!
*
به یادم است زمانیکه شوروی تصمیم فرار از افغانستان را گرفت، انتقادهای زیاد از طرف اعضا حزب حاکم مارکسیست او زمان افغانستان متوجه روسها شد. فرصت مهیا شد نظر یک دیپلمات سفارت را در این باره خواستم بدانم. وی گفت: «منطق آمدن شوروی در افغانستان، شوروی برای آباد ساختن از تجربه خود همکار می شد لیکن این مردم افغانستان باید از تجارب شوروی استفاده کرده وطن شان را آباد می کردند. برنامه که از این قرار بود ما این فرهنگ را در اخلاق مردم افغانستان ندیدیم، در نتیجه شوروی رها نمود و افغانستان را ترک می کند»
جو بایدن نیز همین منطق را می گوید. امریکا در المان ویران شده در جنگ جهانی دوم و بعد از جنگ دو کره، در کره جنوبی با این برنامه رفت. از اینکه در این دو کشور فرهنگ دانش استفاده به پیش آمده موجود بود، این دو کشور کشورهای امریکایی نشدند، اینها با فرهنگ ملی شان از کاپیتال امریکا استفاده نموده، دو قدرت اقتصادی دنیا شدند.
جاپان و ایتالیا نیز به همین منطق استفاده کردند. ترکیه که حتی در جنگ جهانی دوم اشتراک نداشت، بعد از اینکه امریکا در راس کشورهای غربی قرار گرفت، نزدیکترین مناسبات را برای استفاده از کاپیتال امریکا و از تکنولوژی امریکا با امریکا برقرار ساخت. امروز در اکثر حادثه های سیاسی دنیا مخالف منافع هستند لیکن با شیوه ای سیاست بازی دارد، «سرمایه ی کاپیتال امریکا تا ترکیه را ترک نکند»
(نوت: عموماً پرژه های بزرگ میلیارد دلاری ترکیه با سرمایه غرب ساخته می شود. در راس سرمایه غرب، نقش کاپیتال امریکا قرار دارد)
در افغانستان هرکس هر چه همان لحظه خوشش آمد بدون سنجش فایده ضرر او، از دهن میراند. در پیروزی طالبان که منطقه ازبک نشین نقش سرنوشت ساز بازی کرد، هر ازبک ما، بخصوص ازبک های خلقی و پرچمی ما و او کسانیکه زیر تاثیر اینها بودند، بدون سنجش نتیجه گپ های شان، یک یک خدمتگار طالبان شده، در علیه ی رژیم یکه صدهها شانس استفاده را داشت، شب روز فعال شده هر چه ره گفتند و ملاصاحبها را و مولوی صاحبها را در تقدیر مردم ما، نصیب مردم ما کردند. این پیروزی شان را از صمیم قلب برای شان مبارک می گویم. ایمان داشته باشند. باور داشته باشند اسم نامی ترین چهره های اینها ثبت تاریخ زرین سیاه، در تاریخ ما ازبکها می شود چونکه تاریخ ما را سیاه ساختند.
(نوت: رهبری جامعه ما در دست مارشال نبود در دست روشنفکران ما بود. در بین روشنفکران ما خلقی ها و پرچمی ها سرنوشت ساز بودند؛ بدین خاطر انتقاد من بالای آنهاست نه کدام عقده)
(نوت: از دو سال به این طرف با اکثر اینها تماس گرفته، نتیجه رفتارشان را با دلیل و سندها گفتم ولیکن عقل خام اینها کار نکرد حالا یکی از اینها در فیسبوک اش نوشته: «اگر کسی طالبان را خوب بگوید از فیسبوک می کشم» به این بی منطق می گویم تو که در هر فعالیت قلمی ات به نفع طالبان کار کردی، حالا چه بی منطقی دیگر می گویی آیا شرف و وجدان نداری؟)
امریکا رفت. ناتو رفت. دنیای سرمایه که در دست این کشورهاست با شمول بانک جهانی و صندوق پول مناسبات اقتصادی را با افغانستان قطع کرده اند.
اقتصاد در رژیم طالبان نیز سرنوشت ساز است. این سرنوشت یا قوس بزرگ را سبب می شود یا از بین طالبان یک قوت با همکاری غرب حاکم افغانستان می شود؛ آن هم در زمان بسیار دراز با بسیار تراژیدی، حال سوال این است همان چهره های که در داخل افغانستان با معاش دولت زندگی داشتند و حاکم جامعه بودند و با والی و دیگر کادر دولتی یکجا بودند چونکه همی شان در یک مسیر روان بودند و لیکن آنها نیز بمانند خلقی ها و پرچمی های غربی نشین برای آمدن طالبان تا که توانستند در عوض اصلاح رژیم یکه در دست خودشان بود، به خدمت منافع طالبان و دیرین دولت پشتونها خدمت کردند تا که توانستند جوانان ما را در آغوش طالبان انداختند حال احوال اقتصادی شان چه خواهد شد؟
(نوت: رژیم گذشته رسواترین و با فسادترین رژیم بود و یک بحران بود لیکن فراموش نکنیم در سیاست هر بحران در عین حال یک شانس است؛ اگر با منطق استفاده شود.
سوال این است این شانس را طالبان استفاده کردند یا ما خلق ازبک؟)
اوکتای اصلان راه سوم
***
23
امارت اسلامی افغانستان سیستم دولتداری آینده افغانستان را مربوط میداند به قاعده های شریعت اسلامی و لیکن او شعریت را خود او امارت تعریف کرده نمیتواند وشورای علما را آدرس نشان میدهد.
حالا سوال این است امارت که شعریت اسلامی خوداش را تعریف کرده نمیتواند ما آینده را چگونه باید تحلیل کنیم؟
*
من در کتاب «مادر» که همین اکنون در سایت اینترنیتم نشر است، حادثه های سیاسی افغانستان را از شروع جنگ داخلی یعنی از کودتا هفت ثور خلقی و پرچمی تا آمدن ناتو معلومات دادم و در ارتباط طالبان نوشتم: «بین رئیس جمهور کارمل و دیرین دولت پشتونهای پاکستان به خاطر ضربه زدن به تنظیم های مجاهدین و سیاست اسلام آباد یک توافق صورت گرفت و کار شروع شد. برای آنها بهترین مواد مدرسه ها بود مدرسه ها استفاده شد. از اینکه دین در جامعه چون افغانستان سرنوشت ساز است، در برنامه آنها دین استفاده شد. لیکن در اصل هدف برای دیرین دولت پشتونها حاکمیت بی قید شرط پشتونها در افغانستان می باشد. به این هدف که برسند افغانستان دوباره به مسیریکه زمان محمدظاهر و محمدداوود قرار داشت، برگشتانده می شود. تا او زمان از دین استفاده می شود»
تنظیم طالبان با او برنامه در روی صحنه سیاست آمد.
(نوت: هرچه در کتاب نوشتم یک یک شاهد اجرا او هستیم)
امروز تلاش وجود دارد با رضایت مردم افغانستان و با رضایت جامعه جهانی یک حکومت ساخته شود لیکن این کار چندان ساده نیست چونکه شرط های سیاسی طالبان این امکان را نمی دهد.
طالبان از شریعت اسلامی بحث دارند و لیکن تعریف آن را با خود نداشتند و ندارند. از اینکه تعریف خاص و قبول شده در بین طالبان وجود ندارد، شورای علما را آدرس نشان میدهند.
در دین اسلام شریعت اسلامی خاص که قبول شده ای دین اسلام باشد، وجود ندارد. چونکه فرمان خداوند در قرآنکریم، جزئیات عملکردها را بدوش انسانها سپرده است. اگر قرآنکریم یک شریعت خاص و قبول شده را تعریف می کرد، «ارزش قرآنکریم که، دنیا قبول دارد، این کتاب تابع به مکان و تابع به زمان نیست، از بین میرفت»
حال سوال این است، در شورای علما تعریف های جدا از شریعت اسلامی وجود دارد و علما در هر مسئله تفاوت نظر دارند، با او تفاوت نظر برای ساختار رژیم جدید، چه شکل را داده میتوانند؟
در امارت اسلامی، مختلف نظر در ارتباط شریعت وجود دارد. از رادیکالترین چهرهها شروع تا عقل به سر چهرهها در بین طالبان وجود دارد.
حالا سوال این است، در سرنوشت رژیم جدید برای امروز و برای فردا کی نقش بازی کرده میتواند؟
یک جواب در جامعه افغانستان وجود دارد «اسلوب زندگی مردم افغانستان»
چرا؟
ایران را در نظر بگیریم، زمانیکه خمینی یک شریعت خاص اسلامی را می خواست در ایران بیاورد، نتنها تعریف او شریعت را با خود داشت، در بین خلق ایران فرهنگ او شریعت از دوره زمامداری صفوی های ایران وجود داشت. از این که فرهنگ او قبول شده بود، در جامعه ایران قابل تطبیق بود یا در افغانستان؟
باید درک کنیم «در جامعه بشری تمدن یکه فرهنگ او قبول شده ای مردم نباشد، امکان تطبیق را ندارد»
اگر میداشت خلقی ها و پرچمی ها موفق می شدند.
اگر میداشت دموکراتهای غربی موفق می شدند.
اگر طالبان، اگر امارت اسلامی این حقیقت را در نظر نگیرد و اگر از دوره خلقی ها و پرچمی های مارکسیست و از دوره ی دموکراتهای غربی درس نگیرند، همان گونه که به ساده گی حاکم افغانستان شدند، به همان گونه رسوا شده از اقتدار دور ساخته می شوند؛ چونکه سرنوشت ساز، فرهنگ و ذهنیت مردم افغانستان است نه کدام قدرت دیگر!
اوکتای اصلان راه سوم
***
24
آیا طالبان دست نشانده پاکستان هستند یا یک تشکیل ملی افغانستانی؟
*
تنظم طالبان برعکس ادعای اکثر، یک تشکیل ملی است و در مرکز آن پشتونها قرار دارند. این تشکیل با دیرین دولت پشتونهای پاکستان نخستین بار در زمان اقتدار ببرک کارمل (در زمان اشغال شوروی) سازمان یافت و امروز به یک تشکیل ملی افغانستانی تبدیل شد بنااً سیاست دولت طالبان سیاست ملی گرا می شود و تلاش می شود تا مناسبات به قاعده احترام متقابل صورت بگیرد و لیکن این گروه یک تنظیم ایدئولوژیک است و تعریف خاص خود را از دین اسلام دارد.
(نوت: هیچگاه نه بمانند خلقی ها و پرچمی های دوره اشغال شوروی و نه بمانند دوره اشغال امریکا و ناتو، پاکستان در امور افغانستان صلاحیت پیدا نمی کند. اگر در ضد منطق گپ من سیاست شکل گرفت، در نام من لعنت خوانده بگوید تو سیاست را نمی دانی گفته! این قمار را در شرایطی میزنم در کوتاه ترین زمان هرچه در سر آب میبراید)
در زمان کارمل هدف کارمل و پشتون های پاکستان در مقابل مجاهدین یکه زیر حمایت اسلام آباد بودند، یک حرکت سیاسی را سازمان دادن بود. اگر این حرکت شکل میافت در سیاست داخلی پاکستان دست پشتونها قوی می شد. اگر این حرکت شکل می گرفت از دیدگاه ببرک کارمل پاکستان از داخل زده می شد. تا که شرایط برای زنده شدن این حرکت در اففانستان میسر شد، تحولات سیاسی داخل افغانستان رنگ تغییر داد و مطابق به تغییرات سیاسی افغانستان حرکت نیز به خود رنگ روغن داد.
من هر زمان طالبان را در ضد اسلام آباد گفتم چونکه در اسلام آباد پنجابی ها حاکم هستند هسته ی طالبان را پشتونها شکل میدهند. یعنی طالبان نتنها نفرهای پاکستان نیستند در آینده مناسبات طالبان با اسلام آباد به گونه دشمنی خواهد شد. بدین خاطر دو طرف تلاش دارد تا امکانیکه دارند دوستانه رفتار کنند. این منطق من را بسیاری قبول نمی کنند لیکن درست بودن منطق من را در آینده، زمان نشان میدهد.
بلی طالبان دست نشانده نیستند کاملاً افغانستانی هستند و لیکن از این که گروه ایدئولوژیک هستند در بین شان رادیکالهای خطرناک را دارند. اگر در اقتدارشان آنها صاحب صلاحیت شوند مناسبات شان با دنیا خراب می شود. یعنی سرنوشت را مجادله میانه روها و تندروها در بین این تنظیم به افغانستان میسر می سازد.
اوکتای اصلان راه سوم
***
24
محترم مارشال دوستم، شما با کارهای مثبت و منفی تان قهرمان ملی ما تورکها در جنگ های داخلی هستید؛ تاریخ انکار کرده نمیتواند.
لیکن چرا به فکر مردم ما اهمیت نداده، یک عده طرفدارهایکه غیر از ضرر به شما و به مردم ما کار دیگر را یاد نداشتند بلای جان خود و بلای جان جامعه کردید؟
*
مارشال دوستم و رئیس جمهور در شهر مزارشریف آمدند. آنها با دیگر بزرگان دولت، با رهبری مارشال صاحب برنامه دوباره گیری شهرها را سازماندهی می کنند؛ در شرایط یکه هفت ولایت شمال در دست تنظیم طالبان افتیده!
***
محترم مارشال صاحب تا امروز هر چه شما گفتید و عمل کردید طرفدارهای شما را خائن های ملی ما ازبکها برعکس گفتار و عملکرد شما از نام شما رهبری کردند؛ انتقاد من در این نقطه بالای تان است لطفاً بپذیرید.
بطور مثال شما در گفتارتان و در عملکردتان در علیه ی دولت و در علیه ی رئیس جمهور کوچکترین گپ منفی نزدید، چونکه می دانستید اگر اعتبار دولت و اعتبار رئیس جمهور در بین خلق عوام زده می شد، ذهنیت خلق عوام اسیر ذهنیت طالبان می شد، شما که در آنقره، در ملاقات، همکارهای خانه تان را معرفی نموده، ازبک، ترکمن، پشتون بودن شان را گفته برای ما از وحدت ملی درس داده بودید و خود را یک بخش دولت معرفی نموده، نام رئیس جمهور را بدون کلمه «صاحب» در زبان نگرفته بودید، طرفدارهای شما شب روز برعکس سیاست شما تا که توانستند به دولت و رئیس او دشنام داده، دولت را و رئیس او را به مردم عوام ابلیس نشان دادند.
(آیا به مانند یک بام دو هوا این رسوایی موفقیت میاورد؟ یا شما از اخلاق طرفدارهای تان پیروی می کردید یا طرفدارهای شما از اخلاق شما پیروی می کردند)
این خیانت را به شما و به جامعه از نام جنبشی و از نام شما انجام دادند. شما که خود در شمال دولت بودید، ذهنیت مردم ما را دشمن دولت یعنی دشمن شما ساختند و در آغوش تنظیم طالبان در برنامه حساب شده ببرک کارمل رئیس جمهور پرچمی ها و در برنامه حساب شده دیرین دولت پشتونها که آنها تنظیم طالبان را رهبری دارند، انداختند، چرا شما و فرزندان شما در این خیانت ملی دقت نکردید و طرفدارهای تان را از این دام نجات ندادید؟
محترم مارشال صاحب طرفدارهای شما را از نام شما او عده خائن های ملی مردم ما که با برنامه کارمل بسیار زیرکانه کار می کردند رهبری داشتند و دارند.
چرا این خیانت را درک نکردید؟
.هدف یکه خائنها داشتند: جامعه را طالبانی ساخته، با طالبان رقیب های سیاسی شان را یعنی مجاهدین را نیست نابود نموده، در تاریخ بدنام سازند، اینها در این هدف نامقدس شان، شما را و حزب جنبش شما را و طرفدارهای شما را استعمال کردند.
این خائنها رنگ بوی نداده از رل دوستم پرستی جامعه را تا امروز رهبری کردند. آنچه جای تاسف است عده زیاد خلقی ها و پرچمی های ساده و طرفدارهای ساده شما که در اصل کوچکترین معلومات از برنامه شیطانی کارملی ها را ندارند، در خدمت او خائنها قرار گرفته تا که توانستند در چشم خلق عوام ما، دولت را ابلیس و رهبری دولت را فاشیست نشان دادند و از حماقت شان برای برنامه کارملی ها و برای برنامه دیرین دولت خدمت کردند.
محترم مارشال صاحب در این حال و احوال کیمدی تراژدی اینها گریه کنم یا خنده؟
محترم مارشال صاحب، رهبر سیاسی بمانند یک فروشنده است، فروشنده که به خریداری خریدار محتاج است، رهبرسیاسی نیز به حمایت مردم متحاج است. فروشنده که با زبان نرم خواست خریدار را در نظر گرفته اموال خود را در بازار عرضه می کند، رهبرسیاسی مجبور است خواست و فکرهای مردم را بشنود و به خواست مردم رفتار کند و لیکن شما را، همین خائن های ملی ما ازبکها، از مردم ما فاصله دادند و طرفدارهای شما را فریب دادند. اینها ذهنیتی را در جامعه حاکم ساختند، در ذهن طرفدارهای شما، شما را از رهبر سیاسی بودن بیرون کشیده، در مقام یک بت مقدس آوردند. یعنی شما را یگانه نجات دهنده معرفی کردند آیا عقل ملی مردم ما این تراژدی را قبول می کرد؟
اگر از مردم تان کس برای بهتر شدن کارهای شما حداقل فکر بیان کرد، او کس را طرفدارهای شما توهین کردند. او کس را دشمن شما دانستند بطور مثال در چشم اکثر طرفدارهای ساده شما من دشمن شما هستم در حالیکه در سه کتابم تلاش کردم شما را یک دهقان بچه صادق و قهرمان ملی نشان بدهم، آیا لازم نبود یا شما یا فرزندان تان این احوال مصیبت طرفدارهای تان را ادراک نموده برای اصلاح آن دست به اقدام می شدید؟
من به فرزندتان به باتوردوستم چهار سال پیش آمدن این روز را پیشبین شده، به شنیدن دردهای مردم و کارکردن در سر یک سیستم یکه برای مردم ما امید از آینده میداد، فکرهای خود را گفته، از همکاری یادآور شده، پیامم را به شما رساندم ولیکن از اینکه من عضو مردم خود بودم، کوچکترین ارزش را به فکرهایم از شما ندیدم.
حالا که جنگ به نفع برنامه مخالفین شما جریان دارد، خداوند همکار شما شود. چیزیکه در ارتباط نام شما تمنا از خداوند دارم، با همه کارهای مثبت و منفی تان در اخیر این داستان زندگی، سرخ روی شوید.
سقوط شهر مزارشریف سقوط رژیم تان است؛ خداوند با شما باشد. خائنها که به حق شما و به حق خلق ما جفا کردند، طرفدارهای تان را با این دروغها فریب دادند:
1 ـ اشرف غنی فاشیست است او خود نفر طالبان است.
حالا که طالبان در اقتدار میایند اگر اشرف غنی خود نفر طالبان باشد باید از طرف طالبان عزت احترام شده تقدیر شود. اگر عزت احترام نشود، خائنی خائنها در جامعه آشکار می شود.
2 ـ امریکا با محمداشرف غنی طالبان را و داعش را در شمال آوردند، انها ازبکها را شکست داده آسیامیانه را ویران می کنند.
اگر گپ این خائنها حقیقت داشته باشد به هرکس آشکار می شود اگر دروغ برآمد این خائن های لعنتی روی سیاه می شوند.
(طرفدارهای شما را اینها فریب دادند)
3 ـ طالبان نفرهای پاکستان هستند اینها افغانستان را به پاکستان تسلیم میدهند امریکا و محمداشرف غنی برای این هدف با طالبان همکار هستند.
حالا هر چیز آشکار می شود اگر طالبان را غیر از دیرین دولت پشتونها کدام کشور رهبری کند، در نام من هر ازبک من لعنت بخواند. اگر گفته های من درست برآید به نام او خائنها لعنت بخوانند. هدف او خائنها: هدف آنها حاکمیت دیرین دولت پشتونها در آینده ی افغانستان بود و نامبدی امریکا و ناتو در افغانستان بود و است چونکه آنها از بین ما ازبکها، رذیل هستند.
4 ـ این خائنها گفتند: شما ازبکها باید در مقابل طالبان و در مقابل ارگ و دولت و غنی فاشیست جبهه داشته باشید.
از شما مارشال صاحب سوال می کنم، شما که مارشال دولت بودید و هستید آیا این دستور را داده بودید؟ آیا در مقابل دولت خودتان جبهه گرفته بودید؟ چرا طرفدارهای تان در دست خائنها از نام شما رهبری شده، شمال به طالبان تسلیم داده شد؟
اوکتای اصلان راه سوم
***
25
تنظیم طالبان به چه گونه شکل گرفت، آیا از طالبان یکه از مدرسه های پشتونستان خیزیش کردند طالبان امروز تفاوت دارند؟
*
دوستان عزیز اگر یک مریض نزد دکتر برود، دکتر به قدم اول چه بودن مریضی او را تثبیت می کند و بعد، برای معالجه او ادویه نوشته می کند.
تحلیل در سیاست هم چنین است اگر تثبیت نباشد معالجه نمی شود.
اگر هر کدام ما از عقل خود، کی بودن طالبان را سوال کنیم، عقل ما گپ های عام که در جامعه در زبان هرکس است، از روی او گپها جواب میدهد و ما آن را قبول می کنیم.
چونکه مطبوعات و گپ های سیاسیون برای عقل ما مسیر میدهند یعنی عقل ما را رهبری می کنند و از اینکه رهبری آنها را گفتار عقل خود میدانیم، برای ما درست نمایان می شود.
در جامعه های چون افغانستان اکثراً خلق در اسارت عقل شان هستند. اگر در هر جامعه اکثراً تابع به عقل شان باشند، در او جامعه مصیبت بزرگ وجود دارد چونکه عقل رهبری نمی شود و عقل اکثر را دیگران رهبری می کنند.
درک این نقطه بسیار مهم است!
من برای تخمین زدن آینده افغانستان، شروع مریضی را و چه دلیل برای مریض شدن سبب شد را نوشته می کنم تا شما تفکر کرده برای آینده افغانستان تخمین خود را داشته باشید.
امید منطق و دلیل های نوشته را درنظر گرفته تفکر کنید.
***
تنظم طالبان به چه گونه شکل گرفت؟
جواب: سال، هفت ثور سیزده پنجاه و هفت بود یک عده نظامی های خلق پرچم برای از بین بردن جمهوریت محمدداوود، با همکاری استخبارات مسکو کودتا را سازمان دادند و پیروز شدند.
محمدداوود با اعضا فامیل که در روز دوم کودتا قتل شد، تا او زمان، افغانستان از هرنگاه کشور باثبات سیاسی بود. سرتاسر افغانستان شب روز امنیت بود.
خلقی ها و پرچمی ها که مشترک قدرت را گرفتند، اختلافات درون حزبی اینها اولین سبب انارشی در وطن بود و از جانب دیگر، بی تجربه گی اینها در دولتداری، سبب ناراضیتی خلق از رژیم اینها بود.
اقتصاد مشکلات اول این رژیم بود بالای خلق تاثیر فوق العاده داشت لیکن اینها درک آن را نداشتند.
سیاست شعاری و توهینی در روحیه خلق، با مشکلات اقتصادی سبب دیگر بود، مهاجرتها در پاکستان و ایران شروع شد.
کشته شدن رئیس جمهور اول اینها، بعداً از بین برده شدن رئیس جمهور دوم اینها با روسها و اشغال افغانستان بدست روسها با آرزوی یک عده این مردم، شروع مصیبت افغانستان را رقم زد.
کشورهای غربی و کشورهای اسلامی برای شکست دادن روسها در افغانستان، دست به اقدام زده، کشور پاکستان را مرکز جبهه ضد رژیم این مردم انتخاب کردند.
خلق یکه اشغال را نمی خواستند و رژیم اینها را نمی پذیرفتند، از طرف غرب و کشورهای اسلامی با لقب مجاهدین اسلام معرفی شدند و برای اینها هر نو کمک نظامی و اقتصادی را کردند.
در او زمان در مدرسه های پشتونستان با او شرایط، یک تجارت شکل گرفت و تعداد مدرسه ها اگر صد بود هزاران شد.
در مدرسه ها تعداد زیاد فرزندان مهاجرین افغانستانی که از جنگ و مشکلات اقتصادی در پاکستان رفته بودند، در دام این تجارت افتیدند.
(نوت: بگونه لیلیه درس تعلیم بود. از اینکه رایگان بود، اکثر مهاجرها علاقه داشتند تا فرزندان شان در او مدرسه ها جذب شده سواد و درس دینی یاد بگیرند؛ لیکن در حقیقت یک دام سیاسی و اقتصادی بود)
هزاران اولاد وطن از نام درس تعلیم سواد در مدرسه ها جذب شدند و برای ادامه این کار، میلیونها دلار از کشورهای غربی و اسلامی در این مدرسه ها سرازیر شد و به یک تجارت پردرآمد تبدیل شد.
با شمول دولت پاکستان، دیرین دولت پشتونها که بعداً با همکاری ببرک کارمل نخستین فکر یک تنظیم جدید را در علیه ی مجاهدین از بین اینها سازمان میداد، از درآمد اقتصادی مدرسه ها استفاده کردند.
منفعت سیاسی و اقتصادی، دو رقیب سیاست داخلی پاکستان را از سر مدرسه ها وحدت داد.
درک این نقطه، بی نهایت مهم است!
در مدرسه های پشتونستان، درس تعلیم و تربیه ی دینی با فلسفه جهادیکه غرب و کشورهای اسلامی در علیه ی اشغال روسها تعریف کرده بودند، درس داده می شد.
در پیشگفتار گفتم، اگر خلق های یک جامعه در عوض رهبری عقل، به عقل شان اسیر باشند، عقل آنها را دیگران رهبری می کنند؛
این منطق من صد در صد در مدرسه های پشتونستان عملی شد و به زودی اکثر خلق جامعه را گرفت.
یعنی در جانب دولت هرچه مسکو گفت، بدون سنجش قبول شد و در جانب مجاهدین هرچه غرب و کشورهای اسلامی گفتند، بدون تحقیق قبول شد.
(نوت: این روش زندگی آهسته آهسته جزء اسلوب زندگی خلق افغانستان شد. امروز هر گپ یکه به عقل انسان افغانستان همساز باشد قبول دارند؛ یا عقل انسان افغانستان، انسان افغانستان را فریب بدهد؟ این پرسش از کلتور خلق دور شد)
در دو طرف، دو طرف که دست نشانده شدند، کلتور ملی بودن و ملی فکر کردن رنگ باخت.
(نوت: شکست اخیر شمال میوه این مصیبت است. چونکه تاثیرگذارهای خلق ازبک به عقل یکه در زمان حاکمیت خلق پرچم داده شد، پابند هستند. آینها هیچگاه شرط های جدید سیاسی و اجتماعی را درک کرده نتوانستند و هیچگاه از اسارت عقل شان نجات یافته نتوانستند)
ببرک کارمل رئیس جمهور سوم خلق پرچم بود. او در میز سیاست، مهندس ماهر سیاست بود.
(نوت: تا امروز در افغانستان، سیاست با مهندسی او شکل گرفت؛ نه مجاهدین و نه طالبان یک اسلوب جدید سیاست را در عوض شیوه سیاست کارمل، در جامعه داده نتوانستند؛ در آینده بلکه استعداد او، در سطح دکتورا بررسی خواهد شد)
در زمان او، پیش روی ویترین سیاست، نام او در نمایش بود لیکن سیاست افغانستان در دست روسها بود؛
این کار از سبب های مصیبت بود.
روسها با بدست آوردن استخبارات از مختلف جناح خلق پرچم، با استفاده از نام کارمل سیاست را بازی می کردند.
در دولتداری اگر دو سر باشد مصیبت است، در تقدیر مردم افغانستان با پیروزی خلق پرچم دهها سر به وجود آمد.
(قصاب که زیاد بود گوشت مردار بود)
غرب و کشورهای اسلامی، مجاهدین را هفت و هشت گروه ساخته بودند، روسها از اختلاف درونی خلق پرچم برای اداره استفاده می کردند.
(نوت: پارچه کن حکومت کن بود)
در اردو وزن نظامی های خلقی سنگین بود، کارمل برای مستقلتر سیاست بازی کردن، در شمال افغانستان قوماندان های شمال را با ابتکار سید اکرام پیگیر شناخت و برای دست بلند داشتن در اردو، هم قوماندان های شمال را حمایت کرد و هم استفاده کرد.
بخت مارشال دوستم بلند شد.
او که در شمال، نیرو بزرگ نظامی را در اطراف مارشال دوستم جمع نموده استفاده کرد، در پشتونستان با دیرین دولت پشتونها با سیاست برد برد وحدت را به میان آورد.
ادامه در قسمت دوم
***
26
قسمت دوم مقاله!
تنظیم طالبان چگونه شکل گرفت؟ آیا از طالبان یکه از مدرسه های پشتونستان خیزیش کردند طالبان امروز تفاوت دارند؟
آینده چه می شود؟
*
جنگ دوامدار بین مجاهدین و دولت ببرک کارمل، مسکو را در تلاش برنامه جدید برد. کارمل بعد از نیم دوره اقتدار خود درک کرد که مسکو در سیاست افغانستان تغییرات میاورد. با او درک، او همه تلاش خود را در داخل پشتونستان برد چونکه او سیاست داخلی پاکستان را از نزدیک مطالعه داشت و هدف سیاسی دیرین دولت پشتونها را نیز می دانست.
او با دیرین دولت پشتونها در سیاست برد برد در توافق رسید.
او دختر بزرگ خود را در ازدواج یک پشتون پشتونستان داد؛
او ازدواج یک ازدواج سیاسی بود.
دیرین دولت در بین مجاهدین از قوت گرفتن تاجیکها و هزارهها در تشویش بود، کارمل اگر امکانات دیرین دولت را کار گرفته می توانست، در داخل پاکستان دردسر بزرگ را برای پاکستان ایجاد کرده میتوانست بنااً برنامه مسکو را تغییر داده میتوانست.
(او سیاستمدار ماهر بود)
او که در مطبوعات، سیاست شعاری و توهینی را استفاده نموده عقل جامعه را به او شکل مصروف داشت، اصل بازی سیاسی او بسیار حساب شده از ذکای بلند او بود.
(نوت: با سیاست های حساب شده ی او عقل مردم افغانستان چنان تغییر یافت، عقل مردم افغانستان به سال های دراز در عوض تفکر، به آن گپ یکه آنی همان لحظه خوش عقل بیاید اسیر شد. امروز انسان افغانستان به آن گپیکه خوش عقل بیاید طرفدار است؛ نه به تحلیل و بررسی با عقل)
طلبه های مدرسه های پشتونستان پتانسیل بزرگ در برنامه او بودند؛ اگر که دیرین دولت پشتونها با او حرکت می کرد!
روسها کارمل را که از قدرت گرفتند و در عوض کارمل دست نشانده، داکتر نجیب الله را آوردند، کارمل بلکه برنامه مسکو را به نفع خود تغییر داده نتوانست، لیکن تا کودتایکه بالای دکترنجیب الله صورت گرفت، به سیاست شمال خود و به سیاست داخل پاکستان خود، نتنها فعال باقی ماند، اصل بازی گر در سیاست کابل، او شد. چونکه جنرالان قوی اردو چون جنرال عظیمی، افضل لودین، آصف دلاور، دهها تن قدرتدار با او حرکت داشتند و با ناکام شدن کودتا جنرال شهنواز تنی، بخش بزرگ خلقی های قدرتدار از اردو به نفع او تصفیه شدند.
در نتیجه او با دیرین دولت با استادی کار کرد و چنان برنامه ریزی کرد از یک طرف مجاهدین را رسوا ساخت از جانب دیگر ضربه مستحکم تاریخی را به پاکستان زد.
(نوت: از سیاست ذیرکانه ی او امروز مطبوعات دنیا تنظیم طالبان را ساخت پاکستان معرفی دارد و لیکن پاکستان چه اندازه این گپ را رد کند، به گریه ی پاکستان کس اهمیت نمی دهد؛ در نتیجه این تنظیم بلای جان پاکستان شد؛ این گپ من را تاریخ ثابت می کند)
دیرین دولت که در پشتونستان پاکستان مدرسه های پشتونستان را برای یک تنظیم جدید جنگی آمده می کرد، حساب های دقیق ببرک کارمل یک جنگ تمام عیار را در بین مجاهدین و قوت های مارشال دوستم تنظیم می داد.
پلان وحدت دادن مارشال دوستم با احمدشاه مسعود در علیه ی گلب الدین حکمتیار را، او از سر پیگیر و جنرال دلاور ترتیب داد. از این پلان هیچگاه مسعود و دوستم خبر نشدند.
(پیگیر جزئیات این پلان را میداند)
هدف ببرک کارمل نام مجاهدین را به خیانت های افغانستان گره دادن بود و با تنظیم جدیدیکه در عوض پاکستان، پشتونها در رهبری می آمدند، تنظیم های مجاهدین را نامبد ساخته از صحنه سیاست دور نموده، اففانستان را به مسیر جدید صلح با رهبری دیرین دولت سوق میداد.
(از دیدگاه او، این کار خدمت به افغانستان بود چونکه اداره افغانستان دوباره بدست پشتونها می افتید)
او خائن نبود لیکن شرطها با کودتا هفت ثور کاملاً به ضد مسیر پلان های او رفت؛ نه او خود را نجات داده توانست و نه به آرزوهایکه برای خدمت داشت، رسید.
شرطها فشار روحی را بالای او زیاد ساخت؛ او مجبور شد از شمال از ازبکها کار بگیرد و در پاکستان از دیرین دولت پشتونها کار بگیرد.
بعد از اینکه کودتا در سر دکترنجیب الله صورت گرفت، با مهندسی او و رفیق های نزدیک او، قدرت به مجاهدین رسید و از روز نخست پیروزی مجاهدین جنگ تمام عیاریکه قبلاً پلانیزه کرده بود، شروع شد.
جنگ های مجاهدین بین مجاهدین و مارشال دوستم، شرطها را در داخل افغانستان برای یک تنظیم نجات دهنده آماده کرد.
(جنگها و شرطها قبلاً پلانیزه شده بود)
دیرین دولت پشتونها که در سر مدرسه ها از چند سال به این طرف کار می کرد، یک تنظیم را از مدرسه های پشتونستان پاکستان ترتیب داده در داخل افغانستان سوق داد.
(برای ایجاد یک فکر و تنظیم، سالها کار است. تنظیم طالبان بسیار دقیق از سال های شروع جنگ داخلی پلانیزه شد)
این تنظیم که خود را امارت اسلامی افغانستان یاد کرد، دیگران به اینها تنظیم طالبان گفتند.
(نوت: اینها هیچگاه خود را تنظیم طالبان نگفتند)
حال سوال است اگر طالبان را دیرین دولت پشتونها با رهبری کارمل ساخته باشد، پاکستان چرا اجازت داد اینها مظفر شوند؟
و یا اگر پاکستان ساخته باشد، چرا ناتو در عوض جنگ با طالبان، پاکستان را در هدف قرار نداد؟
جواب در قسمت سوم مقاله
اوکتای اصلان راه سوم
***
27
قسمت سوم مقاله!
اگر طالبان در اقتدار سیاسی افغانستان بیایند، برعکس گفتار خلق پرچم، مناسبات شان با پاکستان دشمنانه می شود و اگر طالبان ساخت پاکستان برآیند، به نام من هر هموطنم لعنت بخواند ولیکن طالبان هزاران پاکستانی را در جنگ افغانستان استفاده کرده میتوانند، حال باید تفکر کنیم طالبان چه امکان در دست دارند که از پاکستانی ها استفاده کرده میتوانند؟
جواب در این بخش مقاله!
*
(نوت: داشته های مقاله چشم دید خودم با همکاری دیپلمات های سفارت شوروی ست؛ از زمان کارمل! از چند آدرس معلومات جمع می شد، با جمع او معلومات، برنامه ی بعدی آنها را تخمین میزدیم)
***
بالای دکترنجیب الله با رهبری ببرک کارمل گروه کارمل کودتا کرد. هدف آنها انتقال قدرت به مجاهدین بود چونکه شرطها برای یک جنگ تمام عیار آماده شده بود.
از روز نخست پیروزی مجاهدین جنگ داخلی چنان با اخلاق خراب جریان پیدا کرد، بخصوص در جنوب افغانستان هر کس به مرگ راضی شد.
«این برنامه ای بود گروه کارمل با دیرین دولت قبلاً پلان گرفته بود»
دیرین دولت که از بین طلبه های مدرسه یک قوت ساخته از قندهار در داخل افغانستان سوق داد، برای پاکستان جزء فعال بودن در داخل تنظیم طالبان چاره دیگر نماند.
(در افغانستان هر کس پاکستان پاکستان می گوید لیکن اکثریت انسان افغانستان از ساختار دولتی پاکستان خبر ندارند. سیاست یکه در داخل پاکستان بین خود پاکستانی ها بازی می شود، اصلن در افغانستان برای دانستن سیاست آنها، کس علاقه نمی گیرد؛ هر گپ و هر کار کور کورانه در افغانستان قبول می شود به گونه کوچه بازاری)
سه دلیل وجود داشت پاکستان تن به تشکیل طالبان داد:
1ـ بین طلبه های مدرسه های پشتونستان ذهنیت برای جهاد آماده شده بود.
2ـ جامعه جنگ زده افغانستان برای پذیرفتن یک تنظیم نجات دهنده از هر نگاه آماده شده بود.
(نوت: طالبان را تنظیم نجات دهنده معرفی نموده، بلای جان مردم افغانستان ساخته، یک دردسر ساختند)
3ـ پاکستان سیستم دولتداری فدرالی دارد، صلاحیت مدرسه های پشتونستان مربوط حکومت همان منطقه بود، او حکومت نبض خلق پشتونستان را درنظر گرفته سیاست بازی داشت. اگر اسلام آباد دست به اقدام می شد، باید که در قانون اساسی تغییرات را میاورد، از اینکه این کار امکان نداشت، یگانه چاره ی پاکستان تنظیم طالبان را با استخبارات خود، رهبری و مسیر دادن بود.
یعنی طالبان با ابتکار دیرین دولت پشتونها ساخته شد و پاکستان برای مسیر دادن او تلاش کرد؛
حقیقت از این عبارت است!
از اینکه دیرین دولت پشتونهای پاکستان در داخل پاکستان دست دراز دارد، نتنها از پشتونها، از هر قوم پاکستان در جنگ افغانستان استفاده کرده میتواند و از اینکه اکثر خلق پاکستان فقیر اند، با معاش اندک هزاران را عسکر اجیر گرفته میتواند و از اینکه این کار در چوکات قوانین حکومت های محلی صورت می گیرد و از باریکی قانون استفاده می شود، دست دولت پاکستان کوتاه می باشد و از اینکه اجیرها مربوط دولت پاکستان نیستند، سرصداهای افغانستان کدام ارزش حقوقی در سطح دنیا ندارد. چونکه حقوقاً دولت پاکستان مسئول این اجیرها نیست.
(نوت: دولت افغانستان این حقیقت را میداند لیکن برای گریز از ناکامی های خود در نزد خلق افغانستان، همیشه گناه را در دوش پاکستان می اندازد، در نتیجه در سطح دنیا که تمسخر را میبیند، در داخل افغانستان ذهنیت خلق را فریب داده میتواند؛ آیا در نزد خود از خود سوال کردید: اگر حداقل یک سند مداخله پاکستان در دست افغانستان بود، چرا افغانستان در محکمه جهانی پیشکش نکرد چرا پاکستان را در محکمه نداد؟ یکبار تفکر کنید)
حال سوال است دیرین دولت به چه شکل یک سازمان است؟
با یک مثال از سریال تیرلیش ارطغرل (سریال قیام) دیرین دولت را معرفی می کنم.
ارطغرل فرزند رئیس یک قبیله بود. در او زمان در سوریه و آسیا صغیر بمانند قبیله ارطغرل صدها قبیله از آسیامیانه آمده بود.
ارطغرل بین همه اینها با جنگاوری اش و ذکا اش نظر دیرین دولت تورکها را جلب می کند. دیرین دولت یک جاسوس خود را نزد ارطغرل جایگذین می سازد. ارطغرل هر زمان که به مشکلات می افتد، بمانند خضر کمک کنندهها به او می رسند. ارطغرل کی بودن اینها را نمی داند. سوالها که پی در پی در ذهن او پیدا می شود، جاسوس دیرین دولت از ریش سفیدها یاد می کند و دعوت آنها را به ارطغرل می گوید. ارطغرل دعوت را قبول می کند با جاسوس دیرین دولت در یک کاروان سرای میرود. جاسوس در نزد یک اطاق برده می گوید نماینده ی ریش سفیدها در داخل اطاق منتظر توست. ارطغرل جاسوس را می گوید پیش شو ببینیم که از ما چه می خواهد، جاسوس تبسم می کند می گوید غیر از تو کس دیگر اجازت دیدن روی نماینده را ندارد. اگر روی او افشا شود سیستم نابود می شود. ارطغرل داخل اطاق می شود در مقابل او یک کهن سال ظاهر شده می گوید: «به خاطر ساختن یک دولت جدید تورک، با ما کار می کنی؟» ارطغرل حیرت می کند می پرسد: شما کی هستید؟ جواب می دهد «ما یک هیچ هستیم»
یعنی نه، بودن ما در کدام دفتر دیوان نوشته است و نه کس ما را دیده میتواند و نه شناخته میتواند بنااً ما یک هیچ هستیم و لیکن ما هرکس را دیده میتوانیم و در هر کار دست زده میتوانیم آیا می خواهی این هیچ برای ساختن دولت جدید تورک برای تو همکار شود؟
(نوت: سریال های تاریخی ترکیه، زیر نظر تاریخ دانهای نامی ساخته می شود بنااً حادثه های تاریخی را تغییر داده نمیتوانند)
دیرین دولتها را هرکس دیده نمیتواند. استخباراتها کشف کرده از بین برده نمیتوانند چونکه اگر یک عضو رهبری شان شناخته شود، او گروپ رهبری، همان لحظه بی صلاحیت شده، ارتباط شان با پایانی ها قطع می گردد و خود سیستم، گروپ دوم رهبری را که حتی اعضا رهبری، از رهبر شدن شان تا او زمان بی خبر می باشند و قبلاً انتخاب شده هستند، سیستم مسئولیت رهبری را برای آنها می سپارد.
پشتونها این سیستم را دارند به این خاطر طالبان را به بهترین شکل رهبری کرده میتوانند.
(نوت: از اینکه در کشورها یک صدایی وجود ندارد، بمانند دیرین دولت، دولتها موفق شده نمیتوانند. یعنی دیرین دولتها موفقتر اند چه روسیه باشد چه ترکیه باشد چه امریکا باشد و چه از پشتونها باشد)
آنها در هرجا هستند، در داخل سیستم دولت پاکستان، در داخل تنظیم های جهادی، در داخل دولت افغانستان، در اروپا در امریکا خلاصه در هرجا هستند لیکن کی بودن اعضا آنها را نه کس دیده میتواند و نه کس شناخته میتواند.
آنها برنامه می سازند و از سر طالبان تطبیق میدهند. اگر او برنامه مظفر شود چه عالی و اگر ناکام شود برنامه دومی و سومی را دارند لیکن در هر حال و احوال خود را آشکار نمی سازند.
(هر شکست و پیروزی، از نام طالبان گرفته می شود؛ نه از نام آنها)
بنااً آنها ناکام نمی شوند.
موفقیت بزرگ دیرین دولت، تغییر ذهنیت دنیا در ارتباط حاکم بودن پشتونها در سیاست افغانستان شد.
(از سر تنظیم طالبان حتی امریکا را به این هدف در زانو آورد)
دیرین دولت، سیستم رهبری تاجیکها، هزارهها و ازبکها را به کلی از بین برد.
(ذاتاً اینها جزء از رسوایی، چیزی نداشتند)
امروز این سه قوم بزرگ افغانستان نه رهبر دارند و نه سیستم سیاسی برای رهبری افغانستان دارند.
(در بین اینها از اینکه سیستم وجود ندارد، هر گروه مربوط به خود یک رهبر دارد؛ نه رهبر ملی)
(نوت: اگر طالبان ساخت پاکستان بودند، پاکستان خاطر منفعت خود هرکس را یعنی پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک... را با یک نظر میدید، لیکن طالبان را که دیرین دولت رهبری دارد، هدف مقدس دیرین دولت در نزد خودش، اقتدار بدون قید شرط پشتونهاست)
از خلقی ها و پرچمی ها تعداد کم از راز این حقیقت خبر اند. اکثر آنها بمانند ربووتها گپ یکه در گذشته شنیدند تکرار کرده روان هستند.
(نوت: در نزد سیاست، او تکرار کرده گی ها حمق ها اند چونکه در شرط های امروز افغانستان و دنیا، استعداد تفکر را ندارند تا حقیقتها را درک کرده سخن بزنند. آنها با او حمقی ضرریکه به خلق ما دادند، نه طالبان داد و نه پاکستان؛ هدف من یک عده، نه هر خلقی و پرچمی)
حال هرکس در نزد خود تفکر کند، طالبان پاکستان برای شمال خطرناک هستند یا طالبان دیرین دولت پشتونها؟
ادامه در قسمت چهار مقاله
اوکتای اصلان راه سوم
***
28
قسمت چهارم مقاله!
برای ما خلق اگر کی بودن طالبان معلومدار نباشد و اگر عقل و ذهنیت اینها بررسی شده نباشد، در سیاست آینده ی افغانستان نقش خوب را ما خلق بازی کرده نمیتوانیم و اگر کورکورانه حرکت کنیم، جامعه را بمانند ذهنیت خلق پرچم به چند سفسطه تسلیم میدهیم، بناا از عقل خود باید سوال کنیم، چرا تنظیم طالبان رهبر القاعده را به ایالات متحده نداد و چرا تلاش شد افغانستان اشغال شود؟
این رفتار به منفعت کی بود؟
*
اگر هر تحلیلگر، در این استقامت منطق و دلیل قوی داشته باشد در شناسایی قضیه افغانستان دست بالا دارد.
فرض کنید طالبان از جانب پاکستان اداره می شد، در او صورت رهبر القاعده با دستور و حمایت پاکستان در افغانستان بود و پاکستان سبب شد رهبر القاعده داده نشد.
آیا ممکن شده میتواند؟
تا لحظه یکه ایالات متحده تصمیم مداخله را گرفت، زحمت های بی شمار پاکستان در داخل افغانستان باید بوده باشد که طالبان را تا پایتخت افغانستان رسانده بود. او زحمت پاکستان مفت و رایگان نبود با مصرف میلیاردها دلارـ هزاران قربانی بود که در چند سال به او نتیجه رسیده بود، اگر چنین بود سوال این است چرا پاکستان او زحمت را، او مصرف را نادیده گرفت؟
چرا خاطر اشغال افغانستان به امریکا رهبر القاعده را نداد؟
آیا بن لادن را معتبرتر از منفعت پاکستان و باقیمتتر از قیمت افغانستان می دانست؟
آیا رهبر القاعده باارزشتر از زحمت پاکستان باارزشتر از افغانستان بود؟
اگر بود منطقش چه بود؟
(نوت: ذهنیت خلق افغانستان را به حالتی آوردند، در هر مسئله، منطقی دیدن، فرهنگ جامعه نشد)
چرا رهبر القاعده را به ایالات متحده تسلیم نکرد و از آنقدر زحمت صرف نظر کرد؟
کس جواب منطقی گفته میتواند؟
نمی تواند!
چونکه پاکستان در سر طالبان تاثیردار نبود. زیرا، در سر طالبان دیرین دولت پشتونها تاثیردار بود و دیرین دولت برای آوردن امریکا و ناتو رهبر القاعده را استفاده کرد.
دیرین دولت چرا این کار را کرد؟
جواب: رهبران دیرین دولت از نیروهای طالبان در داخل افغانستان استفاده کردند. در او زمان هدف آنها تصرف و حکومتداری در افغانستان نبود، آنها دو هدف جدا داشتند:
1ـ تصفیه قدرت نظامی رهبران قومی و جهادی از سیاست افغانستان و ذهنیت دادن در دنیا خاطر اقتدار پشتونها.
2ـ وحدت پشتونها در دو یقه سرحد بین افغانستان و پاکستان.
(نوت: به هدف دوم نرسیدند چونکه پنجابی های اسلام آباد در سیاست داخلی پاکستان بازی سیاسی را حساب شده بازی کردند)
آنها مشکلات افغانستان را بهتر از دیگران می دانستند و به پای ایالات متحده در داخل افغانستان ضرورت داشتند، چونکه می دانستند پای قدرت بزرگ دنیا داخل افغانستان شود، نتنها مظفر نمی شود، مجبور می گردد به دیرین دولت امتیاز بدهد و با او در مذاکره بنیشیند.
آنها خاطر او امتیاز محاسبه های دقیق شان را داشتند!
آنها با او محاسبه ها رهبر القاعده را برای داخل شدن ایالات متحده استفاده کردند. در نتیجه ایالات متحده که داخل افغانستان شد، جزء از ناکامی هیچ گونه دستآور مثبت را بدست نیاورد. امریکا به شرایطی رسید به همکاری دیرین دولت ضرورت پیدا کرد؛
آنچه دیرین دولت می خواست!
زمانیکه امریکا به دیرین دولت ضرورت پیدا کرد، دیرین دولت در ساختارهای دولت امریکا در لوبی گری قوی شد. او اینبار با لوبی گری از داخل امریکا در منطقه، سیاست را در نفع خود مسیر داد چونکه او با منطق سیاست، سیاست بازی کرد.
امروز امریکا که صد «گ» خورده از افغانستان فرار می کند، افغانستان بدست دیرین دولت باقی می ماند. از اینکه امریکا و ناتو قدرت اول دنیا بودند، رسوا شدن آنها سبب شد از این بعد هیچ دولتی نتنها آرزوی اشغال افغانستان را نمی کند، بلکه پشتونها را آکتور قوی سیاست در نظر گرفته رفتار می کند؛
این ظفر صد در صد بدست دیرین دولت افتید!
حال سوال است طالبان امروز از طالبان قبل از ناتو تفاوت دارند؟
جواب: صد در صد تفاوت دارند!
سوال: با کدام منطق؟
جواب: طالبان قبل از اشغال، طالبان مدرسه یی بودند. آنها در علیه ی کمونستها بسیار رادیکال تربیه شده بودند. آنها که برای هدف شان یک ایدئولوژی مقدس داشتند، به امر رهبران شان صد در صد پابند بودند بنااً قوس را سبب نمی شدند و لیکن طالبان امروز، نه مدرسه یی هستند و نه در محیط شان بیگانه هستند. اینها در شرایط فیسبوکی افغانستان تربیه دیده اند و اکثر اینها نه رهبر طالبان را می شناسند و نه ایدئولوژی طالبانی را میدانند؛
اصلاً در غم دانستن آنها نیستند. اینها به ساده گی در جامعه قوس را آورده میتوانند!
حال از خود سوال کنیم، چه سبب شد خلق به طالبان روی گشتاندند؟
دلیلها: ـ
1ـ بی کاری و فقیری.
2 ـ رسوا بودن داخل سیستم دولت.
(نوت: اگر یک کار به دولت افتد، کارمند دولت که هموطن و همزبان است، تا رشوت نگیرد، اجرا نمی کند. اگر رئیس جمهور یا حکومت مرکزی، به یکی از اینها دست بزند، گپ را قومی می سازند و جنجال بزرگ را خلق می کنند. این اخلاق در هر نقطه افغانستان وجود دارد؛ در حقیقت یک نوعی خودکشی ست؛
در منطقه ی طالبان هیچ یک این گپها وجود ندارد چونکه عاجل سر یا دست می برند و با جزا سخت منطقه را اصلاح می سازند)
3 ـ فاصله گرفتن رهبران قومی، از دیدگاه خلق، از مشکلات خلق!
هر رهبر قومی از فرزندان خود شروع تا سگ خود را در کرسی های دولتی رساند لیکن یکبار چشم او رهبر، اولاد خلق را ندید؛
همی اینها در نزد چشمان خلق صورت گرفت!
4 ـ چهره های تاثیرگذار جامعه، هیچ یک درد جامعه را ندیده، ملامتگی را در دوش ارگ و دولت انداختند. اینها رهبران قومی را به مثابه «بت» به جامعه پیشکش کردند و تا که توانستند به چشم خلق دولت را ابلیس نشان داده، در برنامه دیرین دولت پشتونها برای حاکمیت طالبان خدمت کردند؛ بخصوص خلقی ها و پرچمی ها!
در نتیجه ذهنیت خلق را به طالبان سپردند و خیانت ملی را سبب شدند.
(اینها تاریخ زده و سبب روزهای سیاه در تاریخ ما خلق هستند)
اکثر اینها ندانسته این کار را کردند بطور مثال تعداد اندک خلقی ها و پرچمی ها با برنامه کارمل، خائن های ملی ما ازبکها هستند لیکن اکثر شان که سروده انقلابی و نوشته های انقلابی شان را دارند، جزء از یک یک حمق، چیز دیگر نیستند.
زیرا، مصیبت او رفتار انقلابی و وطنپرستی شان را درک کرده نمیتوانند. آنها در نزد خودشان با نیت نیک وطنپرستها هستند لیکن آنقدر ساده هستند اگر با نیت نیک هر کس وطنپرست می شد، در میدان خائن باقی نمی ماند. نیت نیک بدرد نمی خورد نتیجه مثبت یا منفی رفتار در نزد خلق و جامعه اهمیت دارد؛
چیزیکه هیچگاه ادراک نکردند.
اوکتای اصلان راه سوم
***
29
عبرت عبرت عربت!
گپ سیاسی زدن مسئولیت و وزن سنگین دارد. در گپ سیاسی باید که آینده در نظر گرفته شود چونکه ضرر و فایده هر گپ سیاسی در آینده نمایان می شود نه همان زمان!
در افغانستان دو جبهه بود و دو جبهه وجود دارد. خلق بین این دو جبهه قرار دارند. اگر جبهه دولت فاسدترین جبهه هم باشد، جبهه مقابل دولت، به هدف تغییر بنیادی جامعه مجادله دارد بنااً اگر آنها مظفر شوند هر چه ره تغییر میدهند.
او خائن های ازبک ما که شب روز در تلاش فاصله دادن ذهنیت خلق از جبهه دولت شدند، در حقیقت یک یک مزدور سیاست طالبان شدند؛
(هرکس بداند، نامی ترین چهره های ازبک که یا دانسته یا نادانسته خلق را به آغوش طالبان ریختند، در نزد تاریخ، خائن های خلق ما معرفی می شوند، چونکه چشم تاریخ همیشه باز می باشد)
یکی از چهره های شناخته شده از ازبکهای ما این دروغ را در فیسبوکش نوشت: «شب گذشته طیاره ناشناسی دراسمان شهرمیمنه در نقطه محل تجمع قطعات خاص پروازمیکند،وقتی مسولین هوایی تحقیق میکنند، معلوم میشود که طیاره مذکوربرعکس طیارات موجود بیصداو مربوط نیروهای مخالف دولت بوده که پروازکشفی انجام میداده است»
حال سوال این است «در شب تاریک طیاره بیصدا میاید و مربوط نیروهای مخالف دولت بودن را مسولین میدانند و به آقا خبر میدهد» آیا این گپ، گپ حمقانه است یا تظاهر خیانت ملی ست؟
آیا این چهره نادان است یا ذکی و هوشیار؟
ذکی و هوشیاراست چونکه گپ های سفسطه در جامعه ما ازبکها بازار دارد.
آیا باور ندارید؟
بخوانید کامنت یک شخصیت بزرگ ما را در ارتباط این خبر حمقانه ی دروغ یا رذیلانه ی دروغ:
«طیاره از مخالفین نیست. تمام فضای کشور در اختیار و کنترول امریکاست.
پروازهای شبانه، انتقال نیروهای داعش و طالب و مهمات برای شان به شمال قبلا افشا شده بود.
فعلا طبق پلان طرح شده امریکا، با همیاری همه جانبه ارگ تسلط سریع و گسترده طالبان به شمال مطرح است.
افسوس نیروهای مردمی و احزاب و گروه های مخالف طالب و سیاست های ارگ نتوانسته یک جبهه متحد واحد تشکیل دهند. عملکرد خیزشهای مردمی با وجود روحیه و احساس عالی ضد طالبانی و ارگ، اگر با اتحاد صورت گیرد، نتیجه مطلوب به دست خواهد داد»
اینها دو شخصیت نامی از ادبیات ما ازبکها اند. یک آن حمق بودن جامعه ما را دانسته این چنین گپ های غیر منطقی را نوشته می کند و دیگر آن مثلیکه عقل اش را باخته باشد، یکبار از نقطه نظر تکنیک و تکنولوژی ممکن بودن یا نبودن این حادثه را بررسی نکرده، از عقل منجمد شده خود در جامعه ما ازبکها برای خدمت در سیاست طالبان جواب نوشته می کند. این آقا که یکی از دانشمندهای زبان و ادبیات ما ازبکهاست و من سخت احترام دارم، فردا که امریکا از شکست های پی در پی رسوا شده، بمانند روسها منطقه را رها کند و حقیقت گپ شکل دیگر بودنش نمایان شود آبروی این دانشمند چه می شود؟
اینها ادراک یک نقطه را ندارند، اگر دانشمندهای ما اسیر گپ های سفسطه یی باشند حال احوال خلق ما چه می شود؟
گفته های اینها سند ندارد چونکه امکان سند داشتن او ناممکن است یعی منطق اینها یک سفسطه است.
سفسطه است زیرا تا حال یک سند وجود ندارد امریکا داعش را در شمال آورده باشد و یک سند وجود ندارد ارگ شمال را داعشی یا طالبی کرده باشد. در سیاست، شخصیت های بزرگ که گپ میزند باید با سند گپ بزند، نه از تبصره های کوچه بازار!
ازبک های با شرف من!
سبب بدبختی جامعه ما شما، بدون حساب کتاب سیاسی، گپ سیاسی را گفتن است و عمل سیاسی را انجام دادن است. در این نیم عصر، هرچه در سیاست شنیدید، بازی سیاسی دیگران بود از سر یک عده چهره های سرشناس ما و شما در جامعه داده شد. آنها ملامت نیستند چونکه سیاست خاطر منفعت بازی می شود و لیکن چهره های سرشناس ما شما که بدون حساب کتاب سیاسی عقل شان را اسیر بازی آنها کرده اند گناهکار و ملامت هستند.
ای ازبک های با شرف من، لطفاً در عوض قبول کردن هر گپ سرخ سبز، به منطقی بودن و نبودن او تفکر کنید. هر گپ یکه در عقل تان مقبول نمایان شود، قبول نکنید قبل از قبول کردن در سر او تفکر کنید. بدانید خطرناکترین زندان برای انسان اسیر شدن به عقل است. اگر در یک جامعه انسان های او جامعه در عقل شان اسیر شوند، عقل آنها را دیگران رهبری می کنند بنااً از اسارت عقل دور شوید و عقل را رهبری کنید. اگر در جامعه ذهنیت رهبری کردن عقل را رواج داده بتوانیم، به زودترین فرصت بامنطق و بی منطق بودن هر گپ را درک کرده میتوانیم در غیر آن، هرکس آن گپ یکه به عقل او خوش میآید قبول می کند.
اوکتای اصلان راه سوم